ارتجاج
لغت نامه دهخدا
گفت ای غر تو هنوزی در لجاج
می نبینی این تغیر و ارتجاج.
مولوی ( داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم ).
|| موج زدن دریا. و منه الحدیث : من رکب البحرین یرتج فلاذمة له ؛ ای اذا اضطربت امواجه. || بند کردن در. || بند گردیدن. ( منتهی الارب ). || آشفتن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) لرزیدن . ۲ - موج زدن دریا . ۳ - ( اسم ) لرز لرزه . ۴ - اضطراب .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
لرز، رعشه