ارام کردن


معنی انگلیسی:
becalm, alleviate, assuage, mitigate, pacify, placate, quell, quiet, quieten, relieve, rest, salve, still, subdue, tranquilize, compose, unburden, sedate, soothe, lull, ranquillize, settle, to quiet or pacity

لغت نامه دهخدا

( آرام کردن ) آرام کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرامانیدن. آرمش دادن. آرامش دادن. آرام بخشیدن. تسکین.

فرهنگ فارسی

( آرام کردن ) ( مصدر ) ۱- استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن . ۲ - تسلی دادن تسکین بخشیدن . ۳ - مطمئن کردن .
آرامش یافتن

واژه نامه بختیاریکا

( آرام کردن ) وا لونیدن؛ لَونیدِن

مترادف ها

assuage (فعل)
تخفیف دادن، ارام کردن

acquiesce (فعل)
تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن

conciliate (فعل)
اشتی دادن، ارام کردن، ساکت کردن

calm (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، فرو نشاندن

appease (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن

soothe (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، تسلی دادن، استمالت کردن، دل بدست اوردن، دلجویی کردن

quiet (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن

gentle (فعل)
ارام کردن، رام کردن، ملایم کردن

still (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، عرق گرفتن از

cool (فعل)
ارام کردن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن

allay (فعل)
ارام کردن، از شدت چیزی کاستن

alleviate (فعل)
ارام کردن، کم کردن، سبک کردن

solace (فعل)
ارام کردن، تسلی دادن، تسلیت گفتن

silence (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، خفه کردن، خاموش کردن

pacify (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن

smooth (فعل)
ارام کردن، تسکین دادن، صاف کردن، تسویه کردن، هموار کردن، صاف شدن، روان کردن، ملایم شدن، صافکاری کردن

becalm (فعل)
ارام کردن، از پیشرفت بازداشتن، تسلی دادن

lull (فعل)
ارام کردن، فرو نشاندن، ساکت شدن، لالایی خواندن

mollify (فعل)
ارام کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن، نرم کردن

placate (فعل)
ارام کردن، تسکین دادن، اشتی کردن

quieten (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن

فارسی به عربی

ارضخ , اهدا , خفف , صمة , عزاء , فترة الهدوء , لطیف , ما زال , ناعم , هادن , هدوء , هدی

پیشنهاد کاربران

تسکین کردن . [ ت َ کی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرام کردن و از حالت هیجان چیزی را انداختن . ( ناظم الاطباء ) : بزن نشتر ز چشم مست بر شریان تاک دل به این شربت مگر تسکین توان کردن تب ما را. خان واضح ( از آنندراج ) .
تشفی دادن
تسکین

بپرس