ارام کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
آرامش یافتن
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
تخفیف دادن، ارام کردن
تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن
اشتی دادن، ارام کردن، ساکت کردن
ارام کردن، ساکت کردن، فرو نشاندن
ارام کردن، ساکت کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن، تسلی دادن، استمالت کردن، دل بدست اوردن، دلجویی کردن
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن
ارام کردن، رام کردن، ملایم کردن
ارام کردن، ساکت کردن، عرق گرفتن از
ارام کردن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، خنک ساختن
ارام کردن، از شدت چیزی کاستن
ارام کردن، کم کردن، سبک کردن
ارام کردن، تسلی دادن، تسلیت گفتن
ارام کردن، ساکت کردن، خفه کردن، خاموش کردن
ارام کردن، ساکت کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن
ارام کردن، تسکین دادن، صاف کردن، تسویه کردن، هموار کردن، صاف شدن، روان کردن، ملایم شدن، صافکاری کردن
ارام کردن، از پیشرفت بازداشتن، تسلی دادن
ارام کردن، فرو نشاندن، ساکت شدن، لالایی خواندن
ارام کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن، نرم کردن
ارام کردن، تسکین دادن، اشتی کردن
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تسکین کردن . [ ت َ کی ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرام کردن و از حالت هیجان چیزی را انداختن . ( ناظم الاطباء ) : بزن نشتر ز چشم مست بر شریان تاک دل به این شربت مگر تسکین توان کردن تب ما را. خان واضح ( از آنندراج ) .
تشفی دادن
تسکین