ارام شدن


معنی انگلیسی:
calm, mitigate, rest, still, subside, tranquilize, unwind, ranquillize, to quiet down, to become quist

لغت نامه دهخدا

( آرام شدن ) آرام شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آرامیدن. بیارامیدن. آرام گرفتن. فرونشستن اضطراب. فرونشستن خشم. تسلی یافتن. بازایستادن باد و طوفان و انقلاب. مقابل بشوریدن ( هوا، دریا ). بازایستادن از گریه. بشدن دَرد از عضوی چون دندان و جز آن. ساکن شدن وَجع.

فرهنگ فارسی

( آرام شدن ) ( مصدر ) ۱ - آرامیدن ۲ - آرام گرفتن فرو نشستن اضطراب فرو نشستن خشم . ۳ - باز ایستادن باد و طوفان و انقلاب مقابل بشوریدن . ۴ - باز ایستادن از گریه . ۵ - ازبین رفتن درد عضوی مانند دندان ساکن شدن درد .
تسلی یافتن فرو نشستن خشم

واژه نامه بختیاریکا

( آرام شدن ) به دین دراَوردِن
( آرام شدن ) پورِستِن؛ سَرده کردن؛ وا نشِستِن؛ ( وا لوهستن )

مترادف ها

hush (فعل)
خاموش کردن، مخفی نگاه داشتن، صدا در نیاوردن، ارام شدن، ارامش دادن

فارسی به عربی

صمة

پیشنهاد کاربران

بپرس