ارابة. [ اِ ب َ ] ( ع مص ) کسی را بگمان افکندن. بگمانی افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). بگمان انداختن. در شک افکندن. || شک آوردن. ریبت آوردن. || تهمت کردن. || صاحب شک وتهمت گردیدن مرد ( یعنی متهم شدن )، یا کار ناپسندی کردن. || جغرات ساختن شیر را. ماست بستن.
ارابه. [اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] ( اِ ) گردون. ( برهان قاطع ). گردونه . بارکش. گاری . گردون که از چوب سازند و بر آن بار کشند. صاحب بهار عجم گوید که ارابه به الف و بای موحده و عرابه به عین مهمله و بای موحده هر دو غلط است آنچه بتحقیق پیوسته صحیح عراده به عین مهمله و دال مهمله است. مؤلف غیاث اللغات گوید که چون در برهان و جهانگیری غرده به فتح غین معجمه و دال مهمله بمعنی گردون چوبی نوشته است به این دلیل غراده صحیح باشد بفتح غین معجمه مزید علیه غرده مذکور و اینچنین زیادت الف در فارسی بسیار آمده و بقول برهان که اهل لسان است دریافت میشود که ارابه بمعنی گردون لفظ علیحده است. ( غیاث ):
سکندر بفرمود تا جاثلیق
بیاورد ارابه و منجنیق
بیک هفته بستد حصار بلند
( منسوب به فردوسی ).
پی فرش درگاه او با ارابه همی آورد سنگ مرمر شکوفه.
میلی.
روزی که بر ارابه سوارند دلبران در دلبریست از همه این شوخ پیشتر.
سیفی.