اذهان

/~azhAn/

مترادف اذهان: افکار، خاطره ها، ذهن ها

لغت نامه دهخدا

اذهان. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ذِهن.

اذهان. [اِ ] ( ع مص ) فراموشانیدن از... || مشغول کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). مشغول کردن از: اذهننی عنه ؛ فراموش گردانید مرا از آن و مشغول کرد.

فرهنگ فارسی

جمع ذهن
( اسم ) جمع : ذهن

فرهنگ عمید

= ذهن

پیشنهاد کاربران

اذهان: همتای پارسی این واژه ی عربی شده از پهلوی زِن zen ( که واژه ی زندان: جای هوشیار شدن از آن ساخته شده است ) و اوستایی زَئینَه، این است:
زهنل zehnel ( زهن با پسوند جمع لکی اِل )
برابرواژه ی �ذهن� چیست؟؟؟
من خودم بسیار می اندیشیدم که به جای واژه �ذهن� در زبان پارسی چه بگوییم.
در کشف المحجوب دیدم که نوشته شده بود: ذهن یعنی هوش.
من خودم کمابیش واژه ی هوش را برای ذهن نمی پذیرم، درخور هم نیستند.
...
[مشاهده متن کامل]

کس دیگری را دیده بودم که به جای �ذهن� می گفت: �نهان�.
نهان هم خوب نیست چون نهان به جای ضمیر و باطن بکارمی رود.
پس از کندوکاوهای بسیار به واژه ی �اندیشمان� رسیدم.
اندیشمان: اندیش مان.
چنان که: در ذهن من این می گذرد که. . . در اندیشمان من این می گذرد که. . .
واژه ی اندیشمان برای ترجمانی نوشتارهای هستی شناسیک بسیار خوش کاربرد خواهد بود: )
پارسی را پاس بداریم.

ذهن
افکار ، ذهن ها

بپرس