الهمزة والذال والنون أصلان متقارِبان فی المعنى، متباعدان فی اللفظ، أحدهما أُذُنُ کلِّ ذی أُذُن، والآخَر العِلْم؛ وعنهما یتفرّع البابُ کلُّه. فأمّا التقارب فبالأُذُن یقع علم کلِّ مسموعٍ. وأمّا تفرُّع الباب فالأذُن معروفة مؤنثة. ویقال لذی الأُذُنِ آذَنُ، ولذات الأُذُن أَذْنَاء. أنشد سلمة عن الفرّاء: مثل النّعامة کانت وهی سالمةٌ � أذْنَاءَ حتّى زهاها الحَیْنُ والجُنُنُ أراد الجنون: جاءت لتَشرِیَ قَرْناً أو تعوِّضَه � والدَّهرُ فیه رَبَاحُ البیع والغَبنُ فقیل أُذْناکِ ظُلْمٌ ثمت اصْطُلمت � إلى الصِّماخِ فلا قَرْنٌ ولا أُذُنُ ویقال للرجل السامع من کلِّ أحدٍ أذُنٌ. قال الله تعالى: { وَمِنْهُمُ الّذِینَ یُؤْذُونَ النّبیَّ ویَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ } [التوبة ۶۱]. والأذُن عُروة الکوز، وهذا مستعار. والأَذَنُ الاستماع، وقیل أَذَنٌ لأنه بالأُذُن یکون. وممّا جاء مجازاً واستعارةً الحدیث: "ما أذِنَ الله تعالى لشیءٍ کأَذَنِهِ لنبیٍّ یتغنَّى بالقُرآن" وقال عدیُّ بنُ زیدٍ: أیُّها القَلْبُ تَعَلَّلْ بِدَدَنْ � إنَّ هَمِّی فی سمَاع و*أَذَنْ وقال أیضاً: وسماعٍ یأذَنُ الشَّیخُ لـهُ � وحدیثٍ مِثْلِ مَاذِیٍّ مُشارِ والأصل الآخر العِلْم والإعلام. تقول العرب قد أذِنْتُ بهذا الأمر أی عَلِمْت. وآذَنَنی فُلانٌ أعلَمَنی. والمصدر الأَذْن والإیذان. وفَعَلَه بإذْنی أی بِعِلمی، ویجوز بأمری، وهو قریبٌ من ذلک. قال الخلیل: ومن ذلک أذِن لی فی کذا. وفی الباب الأذان، وهو اسم التّأذین، کما أنّ العذاب اسمُ التعذیب، وربما حوّلوه إلى فَعِیل فقالوا أذِینٌ. قال:*حتّى إذا نُودِیَ بالأَذینِ*والوجه فی هذا أنّ الأذین [الأذان]، وحجته ما قد ذکرناه. والأذین أیضاً: المکان یأتیه الأذانُ من کلِّ ناحیةٍ. وقال: طَهُور الحصى کانَتْ أذیناً ولم تکن � بها رِیبةٌ مما یُخافُ تَرِیبُ والأذین أیضاً: المؤذِّن. قال الراجز: فانکشحَتْ لـه علیها زَمْجَرَهْ � سَحْقاً وما نادَى أَذِینُ المدَرَهْ أراد مؤذِّن البیوت التی تبنَى بالطِّین واللّبِن والحجارة. فأما قوله تعالى:{ وَإذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ } [براهیم ۷]، �فقال الخلیل: التّأذُّن من قولک لأفعلنَّ کذا، ترید به إیجاب الفعل، أی سأفعله لا محالة. وهذا قولٌ. وأوضَحُ منه قولُ الفرّاء تأَذَّن رَبُّکم: أَعلَمَ رَبُّکم. وربما قالت العرب فی معنى أفعَلْتُ: تفَعَّلْتُ. ومثله أَوْعَدَنی وتَوَعَّدنی؛ وهو کثیر. وآذِنُ الرّجُلِ حاجبُه، وهو من الباب. مقاییس اللغه
... [مشاهده متن کامل]
همزه و ذال و نون دو ریشه نزدیک به هم در معنا و دور از هم در تلفظ هستند. یکی از آنها أُذُنُ ( گوش ) هر صاحب گوشی است و دیگری عِلْم ( دانش ) ؛ و همه این باب از این دو منشعب میشود. اما نزدیکی معنا به این دلیل است که علم به هر چیز شنیدنی از طریق أُذُن ( گوش ) حاصل میشود.
اما درباره شاخههای این باب:
الأُذُنُ ( گوش ) شناخته شده و مؤنث است.
به صاحب گوشآذَنُ و به صاحبه گوش أَذْنَاء گویند.
سلمه از فرّاء انشاد کرده است:
مِثْلَ النَّعامَةِ کانَتْ وَهِی سالِمَةٌ � أَذْنَاءَ حَتَّى زَهاها الحَیْنُ وَالجُنُنُ
( مانند شترمرغ بود، در حالی که سالم بود؛ صاحب گوش بود تا آنگاه که پیری و جنونش را آراست )
منظورش ازالجُنُنُ، الجنون ( دیوانگی ) است:
جاءَتْ لِتَشْرِیَ قَرْناً أوْ تُعَوِّضَهُ � وَالدَّهْرُ فیهِ رِباحُ البَیْعِ وَالغَبْنُ
( آمد تا شاخی بخرد یا عوضش کند، در حالی که روزگار، سود و زیان خرید و فروش در آن است )
پس گفته شد:أُذْناکِ ظُلْمٌ ثُمَّ اصْطُلِمَتْ ( دو گوشت ستم بود، سپس به تمامی برکنده شد )
إلى الصِّماخِ فَلا قَرْنٌ وَلا أُذُنُ
( تا سوراخ گوش؛ پس نه شاخی ماند و نه گوشی )
به مردی که از هر کسی میشنود ( خبرچین ) أُذُنٌ گویند. خداوند متعال میفرماید: {وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ} ( توبه: ۶۱ ) ( و از میان آنها کسانی هستند که پیامبر را میآزارند و میگویند: او گوش است [هرچه بشنود باور میکند] ) .
الأُذُنُ به معنای دسته کوزه نیز هست و این استعاره است.
الأَذَنُبه معنای استماع ( شنیدن ) است و گفته شده أَذَنٌ است چون با الأُذُن ( گوش ) محقق میشود.
و از مواردی که به صورت مجاز و استعاره آمده، این حدیث است: "مَا أَذِنَ اللَّهُ تَعَالَى لِشَیْءٍ کَأَذَنِهِ لِنَبِیٍّ یَتغنَّى بِالقُرْآن" ( خداوند متعال به چیزی همانگونه گوش نداد که به نبیای که قرآن را با آواز خوش میخواند گوش داد ) .
و عدی بن زید گفت:
أَیُّهَا القَلْبُ تَعَلَّلْ بِدَدَنْ � إنَّ هَمِّی فِی سَمَاعٍ وَأَذَنْ
( ای دل، با دَدَن [نوعی آواز] خود را دلخوش کن، زیرا همّ و غم من در شنیدن و گوش دادن است )
و نیز گفت:
وَسَمَاعٍ یَأْذَنُ الشَّیْخُ لَهُ � وَحَدِیثٍ مِثْلِ مَاذِیٍّ مُشارِ
( و شنیدنی که پیرمرد به آن گوش میدهد، و سخنی چون مادی [شراب] درهمآمیخته )
ریشه دوم: علم و اعلام
عربها میگویند:قَدْ أَذِنْتُ بِهَذَا الأمْرِ یعنی عَلِمْتُ ( به این امر آگاه شدم ) . و آذَنَنِی فُلانٌ یعنی أَعْلَمَنِی ( فلانی به من خبر داد ) . مصدر آن الأَذْنُ و الإِیذَانُ است. و فَعَلَهُ بِإِذْنِی یعنی بِعِلْمِی ( با علم من آن را انجام داد ) و به معنای بِأَمْرِی ( به دستور من ) نیز جایز است که به آن نزدیک است. خلیل گفت: و از این قبیل است أَذِنَ لِی فِی کَذَا ( به من اجازه داد برای فلان کار ) .
و در این باب الأَذَانُ ( اذان ) است که نام التَّأْذِینِ است، همانطور که العَذَابُ نام التَّعْذِیبِ است. و گاهی آن را به وزن فَعِیلٌ تبدیل کرده میگویند أَذِینٌ. گفته شده:
حَتَّى إذَا نُودِیَ بِالأَذِینِ
( تا زمانی که با أذین ندا داده شد )
وجه درستی این است کهالأَذِینُ همان الأَذَانُ است و دلیلش آنچه ذکر کردیم.
والأَذِینُ همچنین به معنای مکانی است که الأَذَانُ ( صدای اذان ) از هر سو به آن میرسد. و گفته:
طَهُورُ الحَصَى کَانَتْ أَذِیناً وَلَمْ تَکُنْ � بِهَا رِیبَةٌ مِمَّا یُخَافُ تَرِیبُ
( پاکی و فراوانی سنگریزهاش أذین بود، و هیچ گمان بدی از آنچه از آن میترسند در آن نبود )
و الأَذِینُ همچنین به معنای مؤذن است. راجز گفت:
فَانْکَشَحَتْ لَهُ عَلَیْهَا زَمْجَرَهْ � سَحْقاً وَمَا نَادَى أَذِینُ المُدَرَهْ
( پس برایش روی آن [کوه] زمجرهای [مکانی بلند] گشوده شد، به دور دست، و أذین مُدَره [=مؤذن خانههای گِلی] ندا نداد )
منظورش مؤذن خانههایی است که از گِل و خشت و سنگ ساخته میشوند.
اما درباره گفته خداوند متعال: {وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ} ( ابراهیم: ۷ ) ( و [به یاد آورید] هنگامی که پروردگارتان اعلام کرد که: اگر سپاسگزاری کنید، قطعاً [نعمت] شما را افزون خواهم کرد ) .
خلیل گفت:التَّأَذُّنُ از گفتار توست که میگویی لأَفْعَلَنَّ کَذَا ( حتماً چنین خواهم کرد ) که قصدت وجوب و حتمیت فعل است، یعنی بیچون و چرا آن را انجام خواهم داد. این یک قول است.
و واضحتر از آن، گفته فرّاء است: تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ یعنی أَعْلَمَ رَبُّکُمْ ( پروردگارتان آگاه ساخت / اعلام کرد ) .
و گاهی عربها به جایأَفْعَلْتُ ( به وزن اَفعل، مثل أعلَمتُ ) در معنی تَفَعَّلْتُ ( به وزن تفعّل، مثل تَعَلَّمتُ ) میگویند. و مانند آن است أَوْعَدَنِی ( به من وعده داد ) و تَوَعَّدَنِی ( مرا تهدید کرد ) ؛ و این [ساختار] فراوان است.
و آذِنُ الرَّجُلِ ( آذن مرد ) به معنای حاجب و دربان اوست و از همین باب است.
( از کتاب "مقاییس اللغه" )
هر جنبشی در انسان متاثر از محرکی است که یا از درون است یا از بیرون
اگر از بیرون باشد یکی از حواس ما باید تحریک شود و هیچ حسی مانند شنوایی نمی تواند اراده کسی را از قبل برای انجام کاری تنظیم کند
لذا بوسیله گوش می توان مدت ها قبل از رخداد برنامه تنظیم نمود
نکته ، هم از نظر انسان شناسی قابل تحقیق است و هم از نظر دلالت های ضمنی بسیار عمیق قرآنی و زبانی های عرب اجازه بدهید آن را کمی منظم و صیقل خورده بازخوانی کنم:
هر کنش انسانی متأثر از �محرّک� است؛
یا درونی ( هیجان و لطافت ) ،
یا بیرونی ( دیدن، شنیدن، لمس کردن و… ) .
اگر محرک بیرونی باشد، ناگزیر باید از یکی از حواس عبور کند. در میان حواس، شنوایی جایگاهی ممتاز دارد؛ زیرا:
1. شنیدن، پیش زمانی است
دیدن غالباً هم زمان با رخداد یا پس از آن است،
اما شنیدن می تواند مدت ها پیش از وقوعِ عمل اراده را سامان دهد.
انسان با �خبر�، �وعده�، �تهدید�، �ندا� و �اعلام� آماده می شود، اما با تصویر عکس العملی نشان می دهد که ناشی از همان حافظه تجربی و ذخیره ای است
2. شنوایی مستقیماً به حافظه اجرایی متصل است
صدا، فرمان، وعده و انذار مستقیماً وارد حوزه ی تصمیم می شود،
بی آن که نیازمند حضور عینیِ شیء باشد.
از همین جاست که در لغت �اذن� از گوش به علم، اجازه، اعلام و الزام گسترش یافته است.
3. گوش، ابزار تنظیم برنامه است نه صرف واکنش
گوش پروژه ساز است:
می شنود → می فهمد → می سنجد → منتظر می ماند → اقدام می کند.
4. اذان، نمونه ی کامل این کارکرد است
اذان، عمل را انجام نمی دهد؛
بلکه اراده ی جمعی را از پیش تنظیم می کند.
هنوز نماز آغاز نشده، اما زمان و جهت و آمادگی شکل می گیرد
> گوش تنها حسی است که می تواند اراده ی انسان را پیش از وقوعِ فعل، مهندسی و زمان بندی کند؛
از این رو �اَذِنَ / آذَنَ / تأذَّنَ� در زبان قرآن و عرب،
از عضو شنیدن به معنای علم، اعلام، اجازه و تعهّد یاد نموده است .
بقیه حواس مثل حافظه رم و گوش مانند حافظه دائم در یک کامپیوتر است
اما آن حافظه مسموع هر کسی هم نمی شود و فقط از برنامه نویس استماع می کند هر چند صدای من را در دل ضبط نموده باشد ولی با آن دست به کار عملی نمی شود
حواس دیگر ـ مانند بینایی و لامسه ـ شبیه حافظهٔ RAM هستند:
سریع اند، فعال اند، اثر می گذارند، اما ناپایدار و وابسته به لحظه.
تصویر می آید، واکنش می آید، و با رفتن محرک، اثر هم فروکش می کند.
اما گوش شبیه حافظهٔ دائم ( Storage ) است:
آنچه شنیده می شود، ذخیره می شود؛
هم برای واکنش فوری، هم برای فراخوانی در زمان مناسب.
اما هر صدایی �قابلِ اجرا� نیست،
هر دادهٔ ذخیره شده ای �قابلِ اجرا� نمی شود.
شنیده ها دو دسته اند:
1. مسموعِ آرشیوی
صدا ثبت می شود، در دل می ماند، اما به �دستور اجرایی� تبدیل نمی شود.
مثل فایل صوتی که روی دیسک هست ولی Run نمی شود فقط باز خوانی می شود
2. مسموعِ مُجاز ( Executable )
صدایی که از �برنامه نویس� می آید؛
یعنی از منبعی که برای نفس انسان حقِّ فرمان دارد.
فقط این نوع شنیدن است که به عمل ختم می شود.
> چه بسیار صداها که در دل ضبط می شود،
اما یا از مرجعِ مُجاز نیست،
یا به سمع حقیقی در نیامده است
به همین دلیل است که:�سمع� همیشه به �قلب� نسبت داده می شود، نه صرفاً به گوش
فرض کنیم مشغول تماشای فیلمی بدون صدا هستیم اما در درون شنیدن وارد صحنه عمل شده است و از شنیدن است که مثلا می گوید آن کودک را کتک زد و اراده ای به آن تعلق می گیرد در حالی که صدای بلبل هم از بیرون بود
و �اذن� وقتی کارساز است که اذنِ الهی یا اذنِ صاحبِ حق باشد
گوش، حافظهٔ دائم برنامه ساز انسان است؛
اما فقط آن داده ای اجرا می شود
که از منبعِ مشروعِ برنامه نویسیِ آمده باشد.
و این توضیح می دهد که چرا:
صدای حق، ولو یک بار، تاریخ می سازد
و هزاران صدا، با آن که شنیده و حتی حفظ شده اند، هرگز به عمل نمی انجامند
گاهی �سمعِ مأذون� در برابر �سمعِ مسموع� مدون شده است
بنابراین اذان یعنی من وجود خود را برای نماز برنامه نویسی و برنامه ریزی نمایم
و اذن الله یعنی برنامه ویژه ای که خداوند برای شرایط ویژه در قعر وجود عناصر یک مجموعه هک نموده است
[7:58] وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ
[3:152] وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَّا تُحِبُّونَ مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
برداشت های معمول همگی آن را به متفرقات و بیشتر اجازه ای تعریف کرده اند
یک �شیفت مفهومیِ جدی� در فهم ریشه ی أ ذ ن باید انجام شود.
۱. اذان = برنامه نویسیِ وجود، نه اعلام وقت
در این چارچوب، اذان دیگر �خبر دادن از وقت نماز� نیست؛من دارم وجود خود را برای نماز پیکربندی می کنم.
اذان هنوز نماز نیست، هنوز عمل شروع نشده اما کل سامانه ی وجودی انسان در حالت اجرای نماز قرار می گیرد. مثل این که سرویس ها Load می شوند
اولویت ها تغییر می کنند
به همین دلیل:اذان حتی اگر کسی نماز نخواند، باز هم �اذان� است اما نماز بدون اذان، فاقد آن عمقِ آماده سازی وجودی است
اذنِ الهی یعنی �نصبِ یک الگوریتمِ فعال� در عمق وجود عناصر یک مجموعه.
نه همه حتی متوجه می شوند که چنین برنامه ای نصب شده
وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ
اینجا �اذن�نه اجازه ی رویش است نه فرمانِ لحظه ای بلکه:کُدی است که در خاکِ طیّب قبلاً کاشته شده وخروجی عاقبت ظاهر می شود
اذن در قرآن نه �اجازه ی لفظی�،
بلکه �برنامه ی فعّال شده در عمق وجود� است؛
و اذان، اعلان نیست، بلکه پیکربندی انسان برای ورود به یک وضعیت وجودی خاص است.
إذن: به جای اجازه ( Permission ) ، بیشتر برنامه ریزی از پیش ( Pre - programming ) یا فعال سازی یک کد وجودی ( Activation of an existential code ) است.
� اَذَان: به جای اعلام ( Announcement ) ، یک عملیات پیکربندی سیستم ( System Configuration Operation ) است.
اذن یعنی مجوز ویا رخصت.
از نظر حقوقی؛
اذن:ایقاعی است جایز و قابل رجوع ( قبل از عمل )
اجازه:ایقاعی است لازم و غیر قابل رجوع ( بعد از عمل )
مثال اذن؛من اذن دادم حسن از داخل زمین زراعی من رد شود و زودتر به زمین زراعی خودش برسد، هر وقت اراده کنم می توانم رجوع کنم و دیگر نگذارم حسن رد شود
... [مشاهده متن کامل]
مثال اجازه؛من به عنوان مالک مبیع در عقد فضولی باید عقد را تنفیذ ( اجازه یا رد ) کنم ، اجازه یا رد کنم میشود لازم ، دیگر نمیتوانم رجوع کنم
اذن : تجویز / تشخیص
( آذن ) آذن. [ ذَ ] ( ع ص ) مرد کلان گوش. بلّه گوش. حیوان بزرگ گوش و درازگوش.
آذن. [ ذِ ] ( ع ص ) دربان.
اذن. [ اَ ] ( ع مص ) بگوش کسی زدن. بر گوش زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || بدردگوش مبتلا گشتن. || خشک شدن گرفتن گیاه.
... [مشاهده متن کامل]
اذن. [ اَ ذَ ] ( ع مص ) اِذن. اَذانت. || دانستن. || اباحة. ( اقرب الموارد ) . || استماع. ( اقرب الموارد ) . گوش داشتن. ( زوزنی ) . گوش فراداشتن.
اذن. [ اَ ذَن ن ] ( ع ص ) مردی که آب بینی او از هر دو سوراخ روان باشد. ( منتهی الارب ) . آنکه آب بینی او از هر دو سوراخ جاری شود. آنک از بینی وی آب روان باشد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . آنک آب از بینی او چکد. آب بینی چکنده. مُفی. فرکند. فرغند. مؤنث : ذَنّاء.
- امثال :
انفک منک و ان کان اذن .
اذن. [ اِ ] ( ع مص ، اِمص ) دستوری. ( منتهی الارب ) . دستوری دادن. ( زوزنی ) . بار. اجازه. اجازت. رخصت :5 و پسرش را بدیوان آوردند و موقوف کردند تا مقرر گردد باذن اﷲ. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324 ) .
بگفتا اذن خواهی چیست از من
چه بهتر کور را از چشم روشن.
جامی.
- اذن دادن ؛ دستوری دادن. رخصت دادن. جایز شمردن. مرخص کردن. اجازه.
|| امر. فرمان. ( غیاث اللغات ) . || دانست : فعله باذنی ؛ کرد آنرا بدانست من. ( منتهی الارب ) . || دانستن. بدانستن. ( زوزنی ) . || گوش داشتن. ( زوزنی ) . گوش فراداشتن. || اِباحه. در لغت بمعنی اعلام است ودر شرع برداشتن و رفع کردن مانع از تصرف است و رها کردن و اجازه دادن در تصرف است برای کسی که شرعاً ممنوع از تصرف بوده است. ( تعریفات جرجانی ) . بکسر و سکون ذال معجمه ؛ در لغت اعلام به اجازه آزادی عمل در چیزیست. و در شرع موقوف داشتن و رفع محرومیت است خواه محرومیتی که برای غلام و کنیز پیش آید و خواه محرومیتی که برای اطفال نابالغ متصور است باشد. و آنکس که محرومیت از او برداشته شده بلسان شریعت ، مسمی به مأذون است. هکذا یستفاد من جامعالرموز. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) .
- اذن فحوی .
اذن. [ اِ ذَ ] ( ع ق ) اکنون. || این هنگام. || آنگاه. آنگهی. حرف جواب و جزاء، و هو اماان یدل علی انشاء التسببیة بحیث لایفهم الارتباط من غیره کقولک اذن اُکرمک لمن قال لک ازورک و هو حینئذ عامل یدخل علی الجملة الفعلیة فینصب المضارع بثلاثة شروط، الاول ان یکون مُصَدَّراً والثانی ان یکون مباشراً للمضارع و لایضر الفصل بالقسم او بلاالنافیة و الثالث ان یکون المضارع ( ؟ ) بعده مستقبلا. ( اقرب الموارد ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
اجازه، دستور، پروانه
إذَن در عربی به معنای بنابر این می باشد
اذن مترادف اجازه
ولی ۲ تفاوت بین اذن و اجازه هست
۱. اذن قبل از عمل است و اجازه بعد از عمل
۲. اذن قابل رجوع است و اجازه قابل رجوع نیست
اذن در عرف :اجازه و در حقوق: رفع مانع مثل کسی که اذن می دهد وارد خانه اش شوند. یعنی رفع مانع می کند.
اذن ایجاد حق نمی کند و همچنین ایجاد تعهد نمی کند
اراده
اجازه ی انجام کاری به طرف دادن همراه با رضایت داشتن
گوش
گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) اجازه. پروانه. رخصت. دستوری. اذن :
مسکین که ز دهر جز دل خسته نیافت
هرگز دَرِ آلاه ترا بسته نیافت
ایام نریخت خون خصم تو چو گل
تا از سر شمشیرتو گلدسته نیافت.
اشرفی سمرقندی.
کسی که اذنی به کاری یا چیزی می دهد
اعلام رضایت مالک یا یا رضای کسی که قانون برای رضای از اثری قایل شده است برای انجام دادن یک عمل حقوقی اجماع است.
در گویش تاتی اَذِن=اذان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)