اذل
لغت نامه دهخدا
- امثال :
اذل الناس معتذر الی لئیم .
اذل ممن بالت علیه الثعالب .
اذل من البذج .
اذل من البساط.
اذل من الحذاء.
اذل من الرداء.
اذل من السقبان بین الحلائب .
اذل من الشسع.
اذل من النعل .
اذل من النقد.
اذل من الیعر.
اذل من اموی بالکوفة فی یوم العاشوراء.
اذل من بعیر سانِیةَ.
اذل من بیضةِالبلد.
اذل من حمارِ قَبان .
اذل من حمار مقید.
اذل من حُوار.
اذل من عیر.
اذل من فقع بقرقَرَة.
اذل من قرادبمنسم .
اذل من قرملةَ.
اذل من قَمع.
اذل من قیسی بحمص .
اذل من وَتد بِقاع .
اذل مِن یَد فی رَحِم .
رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) خوار پنداشتن کسی را خوارشمردن خوار و ذلیل گرفتن کسی را .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ذلیل تر، خوارتر، فروتن تر، خاضع تر