اذراء. [ اِ ] ( ع مص ) بخشم آوردن. در خشم آوردن. ( منتهی الارب ). اغضاب. || ترسانیدن. ( منتهی الارب ). || حریص کردن به. حریص گردانیدن کسی را بچیزی. ( منتهی الارب ). ایلاع. اغراء. مولع بکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || مضطر کردن بسوی. ( منتهی الارب ). الجاء به. اضطرار به. || روان کردن. ( منتهی الارب ). || اذراء ناقه ؛ فرودآوردن ناقه شیر را در پستان. || بردامیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برداشتن و پرانیدن و بردن ، چنانکه باد خاک را:اَذرت الریح التراب. ( منتهی الارب ). || انداختن. || تخم در زمین افشاندن. تخم افکندن. انداختن تخم در زمین. ( منتهی الارب ). || اشک ریختن چشم. ( منتهی الارب ). بردامیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اذراء از ظهر دابه کسی را؛ افکندن او را چنانکه از بالای زین. نیزه زدن بکسی و انداختن او را از پشت اسب وی. ( منتهی الارب ). بیوکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). انداختن ستور کسی را.اذراء. [ اِذْ ذِ ] ( ع مص ) اذراء به ؛ مضطر کردن به. مُلجاء کردن به. ناچار و ناگزیر کردن از: اِذَّرَاءَه ُ الیه ؛ مضطر کرد آن را بسوی وی.