اذاعه
لغت نامه دهخدا
- اذاعه سرّ خود، یابسرّ خود ؛ فاش کردن راز خویش و آشکار و ظاهرکردن آن ، یا ندا دردادن بدان در مردم.
|| پراکنده نمودن. || پراکنده شدن ( چنانکه خبر ). || آشامیدن تمام آب حوض یا کوزه : اذاعه ابل ماء حوض را؛ آشامیدن تمام آن را و همچنین است : اذاع القوم ( او الناس ُ ) بما فی الحوض. || بردن ، چنانکه مال کسی را: اذاع بمتاعه ؛ برد آن را. || پاشیدن بول. ( آنندراج ). || همه را فراگرفتن ،چنانکه ریش و قرحه تن را.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) آشکار کردن فاش ساختن پراکندن .
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
رادیو
اذاعه به معنا هو اشاعه خبر
اذاعه به معنا هو اشاعه خبر