ادیب صابر
لغت نامه دهخدا
چون سنائی هستم آخر گرنه همچون صابرم.
و از قلاید قصاید او آنست که در مدح علاءالدین اتسزبن محمدبن ملکشاه سقی اﷲ ثراه گفته است ، قصیده :
ای روی تو چو خلد و لب تو چو سلسبیل
بر خلد و سلسبیل تو جان و دلم سبیل
در طاعت هوای تو آمد دلم از آنک
از طاعتست یافتن خلد و سلسبیل
ناهید پیش طلعت تو کی دهد فروغ
خورشید پیش صورت تو کی بود جمیل
از بار رنج هجر تو قدّم شده چو نال
وز زخم دست عشق تو خدم شده چو نیل
آخر به لطف تربیت شاه روزگار
یابد شفا ز انده و غم این دل علیل
خورشید خسروان ملک اتسز که ذات او
در علم چون علی شد و در عقل چون عقیل
قدر فلک بجنب معانی او حقیر
مال جهان به پیش ایادی او قلیل
نه همچو رای او بضیا اختر مضی ٔ
نه همچو عزم او بمضا خنجر صقیل
رستم بوقت کوشش با او بود جبان
حاتم بگاه بخشش پیشش بود بخیل
حسّاد او به بند نوائب شده اسیر
اعدای او بتیغ حوادث شده قتیل
در صحن بیشه زهره شیران شود تباه
چو رخش او بعرصه میدان زند صهیل
ای طبع تو بکشف دقایق شده ضمین
ای کف تو برزق خلایق شده کفیل
در گرد ملک ، جاه تو حصنی شده حصین
بر فرق خلق ، عدل تو ظلی شده ظلیل
اسلام در حمایت تو یافته پناه
اقبال بر ستاره تو ساخته مقیل
تیغت براه مرگ دلیلست خصم را
واندر جهان رهی نبود جز چنین دلیل.
هم او راست در مدح مجدالدین رئیس خراسان در هر بیتی از غزل سرو و یاقوت لازم دارد و در هر بیتی از مدح آفتاب و آسمان :
سرو سیمینی و سیمین سرو را یاقوت بار
جزع من بی سرو و بی یاقوت تو یاقوت بار
گر نه قوت از دیده یاقوت بار من گرفت
پس چرا آورد سیمین سرو تو یاقوت بار
سرو و یاقوتت چو قوت از دیده من یافتند
چون مرا ندهی بدان سرو و بدان یاقوت بار
دوری امسال من از وصل آن بالا و لب
طعنه زد چشمم همی بر سرو و بر یاقوت پار
منت از من دار کز قد و لب تو گشته اند
هم بقامت هم بقیمت سرو و هم یاقوت خواربیشتر بخوانید ...
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید