ادناف. [ اِ] ( ع مص ) بیمار شدن به بیماری گران و سخت. بیمار گران شدن. || بیمار کردن به بیماری گران. بیمار گران کردن. ( منتهی الارب ). || لاغر شدن.نزار شدن. ( زوزنی ). || لاغر کردن. نزار کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || ادناف شمس ؛ نزدیک بغروب شدن و زرد گشتن آفتاب. نزدیک بفرورفتن شدن آفتاب. نزدیک گشتن آفتاب بفروشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک شدن بمرگ از مفارقت محبوب. || ادناف امر؛ نزدیک کردن کار.