ادناء
لغت نامه دهخدا
ادناء. [ اِ ] ( ع مص ) نزدیک گردیدن. ( منتهی الارب ). استدناء. نزدیک شدن. || نزدیک گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ). نزدیک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نزدیک آوردن. || ادناء ناقه ؛ نزدیک شدن نتاج ناقه. ( منتهی الارب ). نزدیک آمدن زه اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ). || بزیست تنگ زندگانی کردن. ( منتهی الارب ). در تنگدستی بودن. || مرتکب عیب و نقیصه گردیدن. ( منتهی الارب ).
ادناء. [ اِدْ دِ ] ( ع مص ) دُنوّ. نزدیک آمدن. نزدیک گردیدن.
ادناء. [ اَ ن َءْ ] ( ع ص ) قوزپشت. گوژپشت. ( صراح ): رجل ٌ اَدْنَاء؛ مرد گوژپشت. ( منتهی الارب ). اَجْنَاء. اَحْدَب. اَهْدَاء. || تَیْس ٌ اَدْنَاء؛ سُرودوتاشده. ( مهذب الاسماء ). مؤنث : دَنْأی ̍.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید