شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب
فرزند آدمی بتو اندر بشیب و تیب.
رودکی.
چنین گفت ه̍رون مرا روز مرگ مفرمای هیچ آدمی را مجرگ.
رودکی یا ابوشکور.
هر آنکو گذشت از ره مردمی ز دیوان شمر مشمرش زآدمی.
فردوسی.
نه در وی آدمی را راه رفتن نه در وی آبها را جوی فرکند.
عباس ( از فرهنگ اسدی ، خطی ).
جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. ( تاریخ بیهقی ). آدمی را از مرگ چاره نیست.( تاریخ بیهقی ). و این است عاقبت آدمی. ( تاریخ بیهقی ). چه از سلطان کریمتر و شرمگین تر آدمی نتواند بود. ( تاریخ بیهقی ). آدمی معصوم نتواند بود. ( تاریخ بیهقی ). آدمی از چهار چیز ناگزیر بود، اول نانی ، دوم خلقانی ، سوم ویرانی ، چهارم جانانی. ( قابوسنامه ).هر آنکس که پیدا شود زآدمی
فراوان نماند بروی زمی.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
هرگز من و پدران من بمثل مورچه ای را نیازرده ایم تا بهلاکت آدمی چه رسد. ( تاریخ برامکه ).آدمی بعیب خویش نابینا بود. ( کیمیای سعادت ). آدمی را [ لذات ] بیهوده از کار آخرت بازمیدارد. ( کلیله و دمنه ). بشناختم که آدمی شریفتر خلائق و عزیزتر موجودات است. ( کلیله و دمنه ). و آدمی در کسب آن چون کرم پیله است. ( کلیله و دمنه ).
زآدمی ابلیس صورت دید و بس
غافل از معنی شد آن مردود خس.
مولوی.
قیمت هر آدمی باندازه همت اوست. ( تاریخ گزیده ).- امثال :
آدمی از زبان خود ببلاست .
مکتبی.
سخن نه بجای خویش گوینده را زیان آرد.آدمی از سنگ سخت تر و از گل نازکتر است ؛ مردم گاه تحمل رنجهای گران کند و گاه از اندک ناملائمی رنجور یا هلاک شود.
آدمی از سودا خالی نباشد ؛ هر کسی را هوسی خاص است.
آدمی به امید زنده است ؛ امید مایه تشویق بکار و تحمل مشقات حیات باشد.
آدمی بی خرد ستور بود.
سنائی.
خرد اصل و مایه امتیازآدمی از دیگر جانوران است.آدمی جائزالخطاست ؛ همه کس را سهو و خبط وگناه بی اراده تواند بودن.
آدمی چون بداشت دست از صیت
هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت.بیشتر بخوانید ...