ادمک
/~Adamak/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
شکل آدمی که نقش کنند
آدم کوچک، پیکروهیکل کوچک که بشکل آدمی درست کنند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پیکر و هیکل کوچک که به شکل آدمی درست کنند.
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
آدمک (سرده). آدمک ( سرده ) ( نام علمی: Biebersteinia ) نام یک سرده از راسته افراسانان است. این سرده در ایران یک گونه علفی چند ساله به نام Biebersteinia multifida دارد[ نیازمند منبع] که علاوه بر ایران در سوریه، لبنان، ارمنستان، آسیای مرکزی و افغانستان پراکنده است.

wiki: آدمک (سرده)
ادمک ( به لاتین: Adamek ) در لهستان است که در Gmina Stąporków واقع شده است. [ ۱]
ادمک ۲۵۰ نفر جمعیت دارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفادمک ۲۵۰ نفر جمعیت دارد.

wiki: ادمک
مترادف ها
ادمک، عروسک، مانکن، ادم ساختگی، شخص لال و گیج و گنگ
کوتوله، ادمک، گورزاد، ادم خرد
دستگاه خودکار، ادم مکانیکی، ادمک، ادممصنوعی، ادم ماشینی
کاریکاتور، ادمک
ادمک، مانکن، ادم کوتاه قد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آدمک فیلمی به کارگردانی و نویسندگی خسرو هریتاش محصول سال ۱۳۵۰ است.
بابک، فرزند پزشکی که در شهر کاشان صاحب یک بیمارستان خصوصی است، اعتنائی به موقعیت اشرافی خانواده اش ندارد، به همین دلیل حاضر به ازدواج با مینا، دختری که مادرش برای او در نظر گرفته، نمی شود. او به درخواست پدرش به کاشان می رود تا بیمارستان پدرش را اداره کند. در آن جا با جوانی درویش مسلک و خانواده ای آشنا می شود که پسر بزرگ آن ها مبتلا به سرطان خون است. بابک که خود نیز پزشک است، مداوای محمود را به عهده می گیرد و با خواهر او نسرین روابط دوستانه ای برقرار می کند. محمود که از ادامه زندگی ناامید است اقدام به خودکشی می کند. بابک پس از این واقعه نسبت به زندگی جاری بی اعتنائی بیش تری نشان می دهد و به دامن طبیعت پناه می برد و با پسرک چوپانی به دست افشانی می پردازد.
... [مشاهده متن کامل]
• سیامک دولتشاهی
• زری خوشکام
• جواد اسحاقی
• فریده صادقیان
• گورک نوربان
• بهروز به نژاد
• پروین دولتشاهی
• میراحمد ایروانلو
• تاجی
• همایونی
• تورج شعبان خانی
• کمال اعتمادی
• چینی لاک
• ژاله علو
• علی ظهیری


بابک، فرزند پزشکی که در شهر کاشان صاحب یک بیمارستان خصوصی است، اعتنائی به موقعیت اشرافی خانواده اش ندارد، به همین دلیل حاضر به ازدواج با مینا، دختری که مادرش برای او در نظر گرفته، نمی شود. او به درخواست پدرش به کاشان می رود تا بیمارستان پدرش را اداره کند. در آن جا با جوانی درویش مسلک و خانواده ای آشنا می شود که پسر بزرگ آن ها مبتلا به سرطان خون است. بابک که خود نیز پزشک است، مداوای محمود را به عهده می گیرد و با خواهر او نسرین روابط دوستانه ای برقرار می کند. محمود که از ادامه زندگی ناامید است اقدام به خودکشی می کند. بابک پس از این واقعه نسبت به زندگی جاری بی اعتنائی بیش تری نشان می دهد و به دامن طبیعت پناه می برد و با پسرک چوپانی به دست افشانی می پردازد.
... [مشاهده متن کامل]
• سیامک دولتشاهی
• زری خوشکام
• جواد اسحاقی
• فریده صادقیان
• گورک نوربان
• بهروز به نژاد
• پروین دولتشاهی
• میراحمد ایروانلو
• تاجی
• همایونی
• تورج شعبان خانی
• کمال اعتمادی
• چینی لاک
• ژاله علو
• علی ظهیری


آدمک، در برخی باره ها پسوند "َک" پسوند "همانندی، شبیه بودن" است که برای نمونه "آدمک" برابر "همانند آدم" است.
یک نمونه از "آدمک" را میتوانید در فرتور شناسه کاربری/عکس پروفایل من ببینید اگرچه که تنها بخشی از آدمک است!
بِدرود!
یک نمونه از "آدمک" را میتوانید در فرتور شناسه کاربری/عکس پروفایل من ببینید اگرچه که تنها بخشی از آدمک است!
بِدرود!
دیده نشدن
حرف "ک" در کلمه آدمک رامی توان کاف تحقیر هم گرفت. در این صورت می توان آدمک رابه معنی آدم پست وحقیر به کار برد.
تا نظر دیگر عزیزان چه باشد
تا نظر دیگر عزیزان چه باشد