ادفق. [ اَ ف َ ] ( ع ص ) کج. || مرد خم گرفته از پیری و اندوه. کوژ. || آنک دندانش بیرون نشسته بود از دهن. ( تاج المصادر بیهقی ). شتر دندان بیرون آمده. || شتری که آرنج وی از هر دو پهلوی او جدا باشد. || سیر ادفق ؛ رفتن بشتاب. || هلال برابر و سپید غیرمایل بطرفی. ( منتهی الارب ). و الادفق من الأهلة؛ المستوی الابیض غیرالمتنکب علی احد طرفیه. ( تاج العروس ).