ادعا کردن
برابر پارسی: ازآن خود دانستن، داویدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ادعا کردن، افرین گفتن، اعلام کردن، جار کشیدن، ندا دادن، الله یا فریاد کردن, کف زدن
ادعا کردن
ادعا کردن، ستیزه کردن، رقابت کردن
ادعا کردن، اندوختن، رنگ امیزی کردن، ذخیره کردن
ادعا کردن، اثبات کردن، حمایت کردن، دفاع کردن از، ازاد کردن، اظهار قطعی کردن
ادعا کردن، اظهار کردن، تدریس کردن، ابراز ایمان کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دعوی
دعوا
پافشاری کردن هم میشه،
دعوی آوردن . [ دَع ْ وی وَ دَ ] ( مص مرکب ) ادعا کردن : وگر دعوی آرم به پیغمبری چه حجت کند خلق را رهبری . نظامی . نقض همت بین که از میدان نزهتگاه حشرشکر قاتل برده و دعوی ّ خون آورده ام . طالب آملی ( از آنندراج ) .
عنوان داشتن
مدعی بودن
ادعا کردن، مدعی، رقابت کردن