ادعا کردن


برابر پارسی: ازآن خود دانستن، داویدن

معنی انگلیسی:
arrogate, avow, claim, demand, lay, maintain, purport, submit, allege, plead, insist, asseverate, assert, to claim, to prentend

لغت نامه دهخدا

ادعا کردن. [ اِدْ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دعوی کردن. مدعی بودن. مزیتی برای خود قائل بودن. رجوع به ادعاء شود. || مطالبه کردن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن . ۲ - ( مصدر ) مطالبه کردن در خواس کردن . ۳ - طلب حریف کردن . در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید : ( ادعا کرده است . )

مترادف ها

acclaim (فعل)
ادعا کردن، افرین گفتن، اعلام کردن، جار کشیدن، ندا دادن، الله یا فریاد کردن, کف زدن

claim (فعل)
ادعا کردن

contend (فعل)
ادعا کردن، ستیزه کردن، رقابت کردن

lay in (فعل)
ادعا کردن، اندوختن، رنگ امیزی کردن، ذخیره کردن

assert (فعل)
ادعا کردن، اثبات کردن، حمایت کردن، دفاع کردن از، ازاد کردن، اظهار قطعی کردن

profess (فعل)
ادعا کردن، اظهار کردن، تدریس کردن، ابراز ایمان کردن

فارسی به عربی

ادعاء , اکد , ترحیب , صرح ، اِدَّعاءٌ

پیشنهاد کاربران

دعوی
دعوا
پافشاری کردن هم میشه،
contend
دعوی آوردن . [ دَع ْ وی وَ دَ ] ( مص مرکب ) ادعا کردن : وگر دعوی آرم به پیغمبری چه حجت کند خلق را رهبری . نظامی . نقض همت بین که از میدان نزهتگاه حشرشکر قاتل برده و دعوی ّ خون آورده ام . طالب آملی ( از آنندراج ) .
عنوان داشتن
مدعی بودن
ادعا کردن، مدعی، رقابت کردن

بپرس