ادرملک. [ ] ( اِخ ) ( جلال پادشاه ) دو تن این اسم داشتند: نخست پسر سناخریب شهریار آشور. ( کتاب اشعیا 37:38، دوم پادشاهان 19:37، دوم تواریخ 32:21 ). بعد از آنکه بقصد جنگ با حزقیا سفر کرد و شکست یافت به نینوا موافق توریة پسرانش ادرملک و شراصر از ترس آنکه مبادا ایشان را به نسراق بت قربانی کند پدر خود را بقتل رسانیدند و خود بکوههای ارمنستان گریختند. دوم یکی از جمله خدایانی که ساکنان سفر وایم پرستش مینمودند و اینان بعد از چندی در سامره بجای اسرائیلیانی که به آن طرف رود فرات برده شدند سکونت ورزیدند وفرزندان خود را محض احترام این خدای دروغ و دیگری که عنملک نام داشت از آتش گذرانیدند ( کتاب دوم پادشاهان 17:31 ) و بعضی را گمان چنانست که ادرملک هیکل آفتاب و عنملک هیکل ماه بوده است. ( قاموس کتاب مقدس ).