نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما ببارد آدرخشا.
رودکی.
خصمت بود به جنگ خف و تیرت آدرخش تو همچو کوه و تیربداندیش تو صدا.
اسدی.
و بهر دو معنی با ذال نقطه دار نیز آمده است. || سرما. || رعد. ( برهان ).ادرخش. [ اَ رَ ] ( اِ ) درخش. برق آتش آسمانی که به تازی صاعقه خوانند. ( آنندراج ). بعضی صاعقه و رعد را گفته اند و بقول اکثر لغتی است در درخش و بقول سامانی درخش مخفف آذرخش است : برق بالفتح ؛ درخش و ادرخش. ( منتهی الارب ). و رجوع به آذرخش شود.