ادرام

لغت نامه دهخدا

ادرام. [ اِ ] ( ع مص ) ادرام صبی ؛ جُنبان شدن دندان شیر کودک و لغ شدن تا بجایش دندان دیگر برآید. || ادرام ارض ؛ برآوردن زمین دَرْماء را. || ادرام فصیل ؛ جذعه یا ثنی شدن گرفتن شتربچه و آن در سال پنجم و ششم باشد.

ادرام. [ اَ ] ( اِ ) ادرمکش را گویند و آن درفشی است که نمدزین و تکلتو را بدان دوزند. ( برهان قاطع ). درفشی که نمدزین به آن دوزند و در تحفه آدرم بمد و حذف الف دوم آورده ، نمدمال را گویند. ( شعوری ). ادرم کش بود و آن درفشی است که ادرمه را بدان بدوزند. ( جهانگیری ).

پیشنهاد کاربران

بپرس