ادحاض. [ اِ ] ( ع مص ) باطل کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). دفع کردن. باطل کردن حجت. مغلوب کردن. || لغزانیدن پای. بخیزانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || قرعه انداختن. || گردانیدن آفتاب بمغرب از وسطالسّماء.