ادبیات پسااستعماری ( به انگلیسی: Postcolonial literature ) که گاهی ادبیات نوین انگلیس نیز گفته می شود، گونه ای از ادبیات است که تکیه بر گفتمان استعماری دارد و به پیامدهای استعمار واکنش نشان می دهد. ادبیات پسااستعماری اغلب به نوشته هایی می پردازد که دربرگیرندهٔ موضوعاتی مانند رهایی از استعمار و کسب استقلال سیاسی و فرهنگی برای مردمی است که سال ها تحت سلطهٔ قواعد استعماری بوده اند. هم چنین، حاوی دیدگاه انتقادی نسبت به متونی است که لحن نژادپرستانه و استعماری دارند. این شاخه از ادبیات در جدیدترین رویکرد خود، تلاش هایی را برای انتقاد از گفتمان معاصر پسااستعماری که در دوران اخیر شکل گرفته است، آغاز نموده و بر آن است که ظهور و خاستگاه پسااستعمار و بیان ادبی آن را به نوبهٔ خود تحلیل و بازخوانی نماید.
منتقدان ادبیات پسااستعماری، ادبیات استعمار را با تمرکز خاص بر گفتمان اجتماعی که آن را شکل داده است، مورد بازبینی مجدد قرار داده اند. ادوارد سعید در اثر مشهور خود، شرق شناسی، به تحلیل آثار انوره دو بالزاک، شارل بودلر و لاترمونت می پردازد و این که چگونه آن ها تحت تأثیر قرار گرفته اند و چگونه در شکل گیری خیال پردازی های اروپاییان بر برتری نژادشان، ایفای نقش نمودند.
نویسندگان آثار ادبی پسااستعماری اغلب در تلاش اند که از طریق گفتمان سنتی استعمار، باور برتری ارزش های فرهنگی غرب و اروپاییان را که بر مردم تحت استعمار تحمیل شده است، براندازند و هویت و فرهنگ بومی از دست رفنهٔ خود را بازجویند. رمان دریای پهناور سارگاسو جین رایز که در سال ۱۹۶۶ منتشر گردید، نمونهٔ بارز یک اثر ادبی پسااستعماری است. رمان جین رایز بر محور بازگویی دوباره یک داستان شناخته شده از دید یک شخصیت ستم دیده قرار دارد که سال ها تحت سلطهٔ قوانین استعماری می زیسته است. قهرمانان رمان های پسااستعماری اغلب در تلاش برای یافتن پاسخی به پرسش های هویتی خود هستند و به بیان تجربه هایی از تضاد میان جهان کهنه و فرهنگ بومی خود با قدرت هژمونی و فرهنگ مدرن غربی می پردازند.
منتقدان در این که مفاد تشکیل دهندهٔ ادبیات پسااستعماری چیست، اختلاف نظر دارند و نتوانسته اند تاکنون بر یک تعریف یکسان و جهان شمول اتفاق نظر داشته باشند. ادبیات پسااستعماری می تواند معانی مختلفی داشته باشد اما بر ۴ معنی ذیل بیش تر از همه تأکید شده است:
• تغییر و تحلیل فرسایشیِ اجتماعی و فرهنگی: سؤال اصلی که بعد از کسب استقلال مطرح میشود این است که حال هویت فرهنگی جدیدِ مردمان تحت سلطه چیست؟
• سوءاستفاده از قدرت و استثمار: گرچه به نظر می رسد که از میزان کنترل و قدرت استعمارگر بر ملت تحت انقیاد کاسته می شود اما هنوز هم به نظر می رسد به نوعی تحت سلطهٔ استعمار قرار دارند. پرسش اصلی اینجاست، چه کسی هم اکنون در قدرت است، چرا و کسب استقلال در چنین حالتی به چه معنا است؟
• رهایی از استعمار و ازخودبیگانگی: موضوع در ادبیات پسااستعماری معمولاً به بررسی اشخاص اختصاص دارد تا جامعه ای که قبلاً تحت استعمار بوده است. افراد تمایل دارند که از خود بپرسند چگونه زندگی خود را هدایت کنند و چگونه خود را با جامعهٔ جدید منطبق سازند.
• استفاده از زبان ادبیات انگلیسی: ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر هدف مطالعه، تجزیه و تحلیل ادبیات و فرهنگ پسااستعماری است، آیا می توان آثار ادبی که به زبان اصلی ملت های پسااستعماری است، نادیده گرفت؟
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفمنتقدان ادبیات پسااستعماری، ادبیات استعمار را با تمرکز خاص بر گفتمان اجتماعی که آن را شکل داده است، مورد بازبینی مجدد قرار داده اند. ادوارد سعید در اثر مشهور خود، شرق شناسی، به تحلیل آثار انوره دو بالزاک، شارل بودلر و لاترمونت می پردازد و این که چگونه آن ها تحت تأثیر قرار گرفته اند و چگونه در شکل گیری خیال پردازی های اروپاییان بر برتری نژادشان، ایفای نقش نمودند.
نویسندگان آثار ادبی پسااستعماری اغلب در تلاش اند که از طریق گفتمان سنتی استعمار، باور برتری ارزش های فرهنگی غرب و اروپاییان را که بر مردم تحت استعمار تحمیل شده است، براندازند و هویت و فرهنگ بومی از دست رفنهٔ خود را بازجویند. رمان دریای پهناور سارگاسو جین رایز که در سال ۱۹۶۶ منتشر گردید، نمونهٔ بارز یک اثر ادبی پسااستعماری است. رمان جین رایز بر محور بازگویی دوباره یک داستان شناخته شده از دید یک شخصیت ستم دیده قرار دارد که سال ها تحت سلطهٔ قوانین استعماری می زیسته است. قهرمانان رمان های پسااستعماری اغلب در تلاش برای یافتن پاسخی به پرسش های هویتی خود هستند و به بیان تجربه هایی از تضاد میان جهان کهنه و فرهنگ بومی خود با قدرت هژمونی و فرهنگ مدرن غربی می پردازند.
منتقدان در این که مفاد تشکیل دهندهٔ ادبیات پسااستعماری چیست، اختلاف نظر دارند و نتوانسته اند تاکنون بر یک تعریف یکسان و جهان شمول اتفاق نظر داشته باشند. ادبیات پسااستعماری می تواند معانی مختلفی داشته باشد اما بر ۴ معنی ذیل بیش تر از همه تأکید شده است:
• تغییر و تحلیل فرسایشیِ اجتماعی و فرهنگی: سؤال اصلی که بعد از کسب استقلال مطرح میشود این است که حال هویت فرهنگی جدیدِ مردمان تحت سلطه چیست؟
• سوءاستفاده از قدرت و استثمار: گرچه به نظر می رسد که از میزان کنترل و قدرت استعمارگر بر ملت تحت انقیاد کاسته می شود اما هنوز هم به نظر می رسد به نوعی تحت سلطهٔ استعمار قرار دارند. پرسش اصلی اینجاست، چه کسی هم اکنون در قدرت است، چرا و کسب استقلال در چنین حالتی به چه معنا است؟
• رهایی از استعمار و ازخودبیگانگی: موضوع در ادبیات پسااستعماری معمولاً به بررسی اشخاص اختصاص دارد تا جامعه ای که قبلاً تحت استعمار بوده است. افراد تمایل دارند که از خود بپرسند چگونه زندگی خود را هدایت کنند و چگونه خود را با جامعهٔ جدید منطبق سازند.
• استفاده از زبان ادبیات انگلیسی: ممکن است این پرسش مطرح شود که اگر هدف مطالعه، تجزیه و تحلیل ادبیات و فرهنگ پسااستعماری است، آیا می توان آثار ادبی که به زبان اصلی ملت های پسااستعماری است، نادیده گرفت؟
wiki: ادبیات پسااستعماری