ادبی

/~adabi/

برابر پارسی: فرهنگی

معنی انگلیسی:
literary

لغت نامه دهخدا

ادبی. [ اَ دَ بی ی ] ( اِخ ) کوهیست نزدیک عوارض. شماخ گوید:
کانها وقد بدا عُوارض ُ
و أدبی فی السّراب غامض ُ
واللیل بین قَنوَین رابض ُ
بجیرةالوادی قطاً نواهض ُ.
نصر گوید: أدبی کوهی است در دیار طی حذاء عوارض. و آن کوهی است سیاه رنگ در أعلی دیار طی و ناحیه دار فزارة. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به ادب آنچه پیوستگی و ارتباط با ادب داشته باشد نوشته هایی که با فنون ادبی بستگی داشته و دربار. ادبیات باشد .
کوهیست نزدیک عوارض

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) نوشته ای که موضوع و سبک آن ادبی باشد، نوشته هایی که با فنون ادبی بستگی داشته و دربارة ادبیات باشد.

مترادف ها

belletristic (صفت)
ادبی

literary (صفت)
ادیب، ادبی، کتابی، ادیبانه، ادبیاتی، وابسته به ادبیات

didactic (صفت)
ادبی، تعلیمی، اموزشی، یاد دهنده

فارسی به عربی

ادبی , تعلیمی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی ادبی از ریشه ی واژه ی اَدبیک فارسی هست .
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ادبیادبیادبیادبی
سخنورانه
نوشته مربوط به ادبیات

بپرس