ادبار

/~adbAr/

مترادف ادبار: بدبختی، سیه روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون بختی، واپسی، بداقبال، بی اقبال، سیه روز، مدبر، نگون بخت

معنی انگلیسی:
adversity, misery, misfortune, squalor

لغت نامه دهخدا

ادبار. [ اِ ] ( ع مص ) پشت بدادن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). پشت دادن. ( منتهی الارب ). سپس رفتن. || منهزم شدن در حرب. ( مؤید الفضلاء ). || پشت ریش گردیدن ، چنانکه در ستور. || خداوند ستور پشت ریش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || در باد دبور درآمدن. ( منتهی الارب ). در باد دبور شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بچهارشنبه سفر کردن. بسفر رفتن در روز چهارشنبه. ( منتهی الارب ). || پشت ریش کردن ، چنانکه پالان. پشت ستور ریش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مؤید الفضلاء ) ( زوزنی ). || دوتا شدن گوش ناقه بسوی پشت. ( منتهی الارب ). || ریسمان چیزی چنان تابیدن که تابنده دست راست خود را بسوی بالا برد نه بسوی سینه خود. || مردن. سپری شدن. || پشت دادن دولت. ( مؤید الفضلاء ) ( غیاث ). || ( اِمص )بدبختی. عُسرت. عُسر. نحوست. قضای بد. برگشت کار. داهیه. سیه بختی. سیه روزی. تیره بختی. صدمة. بیدولتی. وبال. مقابل اقبال. مماله آن ادبیر است :
ای ساخته بر دامن ادبار تنزل
غماز چو ببغائی و پرگوی چو بلبل.
منجیک.
چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت
این یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت
چون جای دگر نهاد میباید رخت
نزدیک خردمند چه تابوت و چه تخت.
( منسوب به عنصری ).
امروز همی بینمتان بارگرفته
وز بار گران ، جرم تن ادبار گرفته.
منوچهری.
چون ادبار آمد همه تدبیرها خطا میشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134 ). نعوذ باللّه چون ادبار آمد همه تدبیرها خطا میشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203 ). بوعلی رااین ناخوش نیامد که آثار ادبار میدید. ( تاریخ بیهقی ص 203 ). افنیت عمرک ادباراً و اقبالاً. ( تاریخ بیهقی ص 238 ). نعوذ باللّه من الادبار. ( تاریخ بیهقی ص 205 ). اما ممقوت شد [ طغرل ] هم نزدیک وی [ مسعود ] و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادبار در وی پیچید و گذشته شد. ( تاریخ بیهقی ص 254 ).
اقبال نصیب دوستانت
ادبار نصیب دشمنان باد.
مسعودسعد.
می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ).
بدسگالان تو از هر شادئی کوتاهدست
مانده از اقبال کوتاه اندر ادبار دراز.
سوزنی.
قومی در هاویه کفران عصیان ولینعمت اسیر خذلان و ادبار ماندند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 4 ). ادبار نقض عهد و شومی غدر و مکر او در او رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 26 ). تقدیر آسمانی عصابه ادبار بروی او بازبست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 342 ). افعال ایشان عصابه ادبار بر چشم همه بست.( ترجمه تاریخ یمینی ص 274 ). شمس المعالی در آن میان روی خود بمن کرد و گفت بدان خواجه بنویس که الحرب سجال کار محاربت همواره در میان ملوک متفاوت بود و بر اقبال و ادبار دولت اعتماد نیست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 53 ). به نیشابور بنشست و خود را بمیخ ادبار بزمین فروبست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 118 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پشت کردن پشت دادن سپس رفتن منهزم شدن و گریختن در جنگ مقابل اقبال . ۲ - ( اسم ) نگون بختی سیه روزی بی دولتی بد بختی . ۳ - ( صفت ) نگون بخت مدبر سیه روز . ( در تداول فارسی دشنام گونهایست ): ( پس تو ای ادبار رو هم نان مخور تا نیفتی همچو او در شورو شر. ) ( مثنوی ) ۵ - بودن کواکب است در خانه هایی که دلیل تباهی هستند مقابل اقبال .
آینده

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پشت کردن ، پشت به دشمن کردن و گریختن . ۲ - (اِمص . ) نگون بختی ، بدبختی . ۳ - (ص . ) نگون بخت ، سیه روز.

فرهنگ عمید

۱. بخت برگشتگی، تیره بختی، تیره روزی: چون می گذرد کار چه آسان و چه سخت / واین یک دم عاریت چه ادبار و چه بخت (عنصری: ۳۱۰ ).
۲. (صفت ) [عامیانه] کثیف.
۳. [قدیمی] پشت کردن، رو برگرداندن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَدْبَارَ: پشت ها
معنی إِدْبَارَ ﭐلنُّجُومِ: ناپدید شدن ستارگان
ریشه کلمه:
دبر (۴۴ بار)

پیشنهاد کاربران

توضیح و تشریح کلمه ی ادبار در متن زیر تبیین و تحلیل شده است ؛
دیپلم ؛ منشعب از کلمه ی دیب و دیبا شدن.
به مفهوم دیپ شدن و دیبا شدن در مسائل
به مفهوم پرداختن به عمق مسائل و آداب و رسوم را به صورت علمی و کلاسیک عمیق شدن و یاد گرفتن.
...
[مشاهده متن کامل]

به مفهوم عمق پیدا کردن و عمیق شدن در مسائل.
در زبان انگلیسی با نگارش deep در حال استفاده می باشد.
کلمه ی دیپلماسی نیز تحت عنوان پرداختن به عمق مسائل و رعایت آداب حکومت داری در حال استفاده است.
دیبا: با توجه به قانون چرخش حروف در کلمات و خاصیت لاتین بودن زبان که همچون ملات در مَلّاته در غالب یا پاتیل کلمات در حال لت خوردن و متلاطم شدن برای ایجاد مفاهیم جدید هست کلمه دیبا یعنی محصولی یا شخصیتی که بر مبنای یک آدابی شکل گرفته باشد و آباد شده باشد گویند. در مورد اشیا معمولا در مورد پارچه ابریشمین که با طرح و نقش های بسیار زیبا و جنس مرغوب بافته می شد می گفتند اما در مورد شخصیت ها به کسانی اطلاق می شود که آداب دان و ادیب و مبادی آداب هستند و با رعایت آن آداب و قوانین به مخزن علم ابدی دست پیدا می کنند. مَنِش انسانهای ادیب و دیبا نیز تدبیر نمودن در امور و به کار بستن آن در عالم واقعیت هست. در کل ریشه و مصدر یا بن واژه این کلمه ادب می باشد. مترادف موازی و مفهومی این کلمه قانون می باشد. اصطلاحاً یک جمله ای در عالم ارتباطات کلامی زیاد استفاده می شود با این مضمون که هر کاری یا شغلی یک آدابی داره، قانونی داره که تا آن آداب و قوانین رعایت نشود فلسفه وجودی آن کار یا شغل ایجاد نمی گردد. زنجیره ی ریشه ای این کلمه این جمله رو به ما انسانها می گه؛ مبادی آداب بودن به آباد شدن منتهی می شود. در کل اگر به صورت خیلی خلاصه تعریفی از کلمه دیبا داشته باشیم یعنی عمیق یعنی مبادی آداب یعنی آباد کننده. یعنی رعایت شیوه و اصول هر کاری که پشتوانه فکری عمیقی داشته باشد و با تکرار آن شیوه و اصول و آداب به کرامت و کریم شدن منتهی می گردد.
اگر هم رد کلمه دیبا رو در زبان انگلیسی بزنیم به دو کلمه deep و depth و دیپلم خواهیم رسید به مفهوم عمیق و دارای عمق.
کلماتی که مرتبط با کلمه دیبا می باشد و جریان مفاهیم رو در مورد این کلمه در درون خودشان به ما نشان می دهند کلماتی از قبیل؛ دیبا، ادب، ادیب، دیپلم ، آداب، مبادی، آباد، بودا، بودن، ابدال.
کلمه دیبا در واقع اهمیت علم و دانش و دانایی و به کار بستن علوم درجهت آبادی را خیلی به بیننده القا می کند.
دیو به مفهوم رشد یافته. مثل دیوان حافظ یا دیوان عالی کشور البته با نگارش اصیل تر این کلمه دیبان حافظ و دیبان عالی کشور صحیح تر می باشد. دیوا مرتبط با کلمه ی دیبا به مفهوم دارای عمق و پر بودن از چیزی. از کلمه ی دیبا در زبان انگلیسی با نام deep در حال استفاده می باشد. از زاویه قوانین ایجاد کلمات، کلمه ی ادب و آداب و آباد و ابد نیز همین مفهوم را در خود دارند. بر همین مبنا و برداشت از مفهوم کلمه ی دیو، در راستای ریشه ی این کلمه، به شخص مداوا کننده و داوود و دوا دهنده نیز قابل برداشت است. یعنی شخص دیوا و داوود شخصی هست مبادی آداب می باشد و بر مبنای یک آداب و رسوم ذاتی و حقیقی، مداوا و دیبایی ایجاد می کند.
کلماتی که از دیپ در جایگاه های کاربردی مختلف برای ساخت کلمات انشعاب می یابد عبارتند از دَب دُب داب دوب دیب.
مثلاً کلمه ی دَبّه به مفهوم ظرفی که دارای عمق بیشتری نسبت به مابقی ظروف باشد.
یا کلمه ی دُبُر قابل تبدیل به دُبُل که به مقعد و کون و باسن ترجمه و برگردان شده است به مفهوم عضوی که دارای عمق باشد معنا و مفهوم دارد.
یا کلمه ی دبیر و مدبر و تدبیر که در جایگاه علمی و فکری کاربرد خودش را دارد.
کلمه ی دابه الارض به مفهوم زمین دارای عمق زیاد. مرتبط با کلماتی مثل دابگان و دابغان به مفهوم مکان پست و دارای عمق زیاد
یا اصطلاح تُپ تُپ کردن در هنگام ضربه زدن به چیزی که توخالی و دارای عمق باشد.
یا اصطلاح ادبار به مفهوم گذشتگان ، ریشه ، پشت ، اجداد. در قرآن اصطلاح ادبار النجوم به معنی ستارگان ناپدید شده.
یا کلمه ی دوبا قابل تبدیل به کلمه ی طوبا به معنی درخت ریشه دار

در زبان لری کهگیلیویه ادبار را اتبار گویند یعنی آدم پست ، بی عرضه ، ضعیف ، سست
اقبال وادبار:کچ وراست کچ در کارتان نیاید. راست در کارتان بیاید کج وراست
اقا یکی هم خانواده ی ادبار رو بفرسته
تیره بختی
در تصنیفی از محمدعلی امیرجاهد شاعر و آهنگساز ، این واژه به زیبایی به کار رفته است:
بیدارُ باید دمی شدن از خواب غفلت
تا دورُ گردد همی ز ما ادبار و ذلت
ادبار: بدبختی، نگون بختی، بداقبالی. متضاد آن: خوشبختی، خوش اقبال
ادبار کلا معنی بدبختی و نگون بختی میده و در گویش فسایی به معنی زشت و بد استفاده میکنن
بیچارگی - بدبختی
ادبار به معنی تیره بختی هم میشود
به این ترتیب
ادبار⬅سیه روزی
ادبار ed bar ؛ آدم نکبت وپچل پچول ، در گویش شهر بابکی به غذای بد مزه هم گفته میشود ، این شوربا چقدر ادباره ، یعنی این آش چقدر بدمزه است
نکبت، مترادف ادبار: بدبختی، سیه روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون بختی، واپسی، بداقبال، بی اقبال، سیه روز، مدبر، نگون بختن
نگون اقبالی ، بدبختی
بدبختی ، بیچاره گی ،
متضاد خوش بختی
در لهجه بندرریگی ها ( استان بوشهر ) ادبار به معنای شخص حیله گر و بسیار باهوش می باشد.
ناراحت کردن - بدبختی - شب سیه
ادبار یعنی بدبختی. سیه روز
تیر بختی

ادبار یعنی بدبختی ، سیه روزی ، تیره روزی
"ادبار "با تلفظ /adbAr'/ واژه ی عربی هست . جمع مکسر یا
جمع تکسیر یا جمع شکسته شده ی واژه ی دبر باتلفظ
/dobor/ می باشد :"دبر " یعنی مقعد ، پشت ، عقب چیز ی .
پس "ادبار "با تلفظ ذکر شده یعنی مقعد ها ، پشت ها، عقب ها
...
[مشاهده متن کامل]

‼ BUT‼
"ادبار " با تلفظ /edbAr'/ هم واژه ی عربی هست . منتها با
معنای متفاوت 👈"ادبار " با تلفظ ذکر شده یعنی بد بختی ،
تیره بختی ، سیاه بختی . وهمین طور یعنی پشت کردن بخت یا روی گرداندن بخت . در نتیجه کلمه ی ادبار با این تلفظ ، مصدر
هست و همچنین متضاد اقبال ( خوشبختی ) می باشد .

پشت کردن ، بدبختی 🎄🎄
مصیبت
بخت برگشتگی
پُشت کردن، بدبختی - هزیمت، گریختن و شکست خوردن در جنگ!
و با اعراض: روی برگرداندن، رُخ تافتن، دوری کردن - نفرت، کراهت. فرق می کند!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس