ادب کردن


برابر پارسی: فرهیختن، فرهیزش

معنی انگلیسی:
chastise, correct, discipline, punish, refine, correction, to correct

لغت نامه دهخدا

ادب کردن. [ اَ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تأدیب. ( تاج المصادر بیهقی ). تعریک. تنبیه کردن. سیاست کردن. مؤاخذه خلاف و گناهی را :
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچکس این بی ادبانرا ادبی.
منوچهری.
ادب آموز گرْت می باید
که زمانه ترا ادب نکند.
؟ ( از مقامات حمیدی ).
بی محابا همی کند چو خران
ادب الکندمان بغیر بزاق.
انوری.
هرآینه ترا ادب باید کرد. ( تجارب السلف ).
نه امروز است سودای جنون را ریشه در جانم
بچوب گل ادب کردی معلم در دبستانم.
صائب.
- امثال :
سگ را پیش یوز ادب کنند. ( امثال و حکم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پروردن پرورش دادن تربیت کردن . ۲ - تنبیه کردن سیاست کردن .

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) مجازات کردن .

مترادف ها

punish (فعل)
تنبیه کردن، مجازات کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن

فارسی به عربی

عاقب

پیشنهاد کاربران

تادی یعنی رساندن چیزی به کسی مثلا حق کسی را دادن و رساندن یا خبری را دادن و رساندن
و ادب کردن یعنی کسی را چیزی رساندن و آموختن
که عموما برای اشخاص بی ادب و گنه کار به کار می رود مثلا او را ادب کردم یعنی او را آگاه کردم و به او رساندم کارش بد بوده و نباید انجام می داده.
ادب کردن: [عامیانه، کنایه ] با تنبیه آموختن، آدم کردن .
در انگلیسی محاوره ادب کردن torch sb on yelp مثال you should torch him on yelp
گوش مالی

بپرس