مخاطب ساختن، درست کردن، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، عنوان نوشتن، سخن گفتن، متوجه کردن
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن
قطع کردن، عمل کردن، بکار انداختن، اداره کردن، گرداندن، راه انداختن، بفعالیت واداشتن، بهره برداری کردن، دایر بودن، عمل جراحی کردن
بردن، اداره کردن، عمل اوردن، هدایت کردن
سوق دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، عطف کردن، متوجه ساختن، امر کردن، هدایت کردن، معطوف داشتن
اداره کردن، گرداندن
تعدیل کردن، اداره کردن، معتدل کردن، ملایم کردن
اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن
اداره کردن، دستکاری کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن
اداره کردن، نشان دادن، ادامه دادن، راندن، جاری شدن، دویدن، پیمودن، دایر بودن، پخش شدن، دوام یافتن، پوییدن
اداره کردن، حکم کردن، مسلط شدن بر، حکومت کردن
اداره کردن، گردانیدن، خوب بکار بردن
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی
اداره کردن، جلوگیری کردن، ادامه دادن، نگاه داشتن، نگهداری کردن، حفظ کردن، مداومت بامری دادن
بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن
اداره کردن
اداره کردن، ریاست کردن
اداره کردن، ریاست کردن بر، کرسی ریاست را اشغال کردن، ریاست جلسه را بعهده داشتن
اداره کردن، نقشه کشیدن، مهندسی کردن، طرح کردن و ساختن
اداره کردن، مراسمی را بجا اوردن
اداره کردن، کارگردانی کردن