ادا کردن


برابر پارسی: به جای آوردن، گزاردن

معنی انگلیسی:
sound, satisfy, say, speak, couch, discharge, drone, to pay

لغت نامه دهخدا

اداکردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بگزاردن. توختن. پرداختن ( دین و مانند آن ). تأدیه کردن. دادن. تسلیم کردن. کارسازی کردن. واپس دادن. قضا کردن. تقضیه. وفا. ایفاء. موافات. استیفا کردن : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ).
- ادا کردن حق کسی را ؛ گزاردن حق او :
دولت حقوق من بتمامی ادا کند
هرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم.
مسعودسعد.
- ادا کردن دین ؛ گزاردن و پرداختن و توختن وامی را :
قرض است کرده های بدت نزد روزگار
تا در کدام روز که باشد ادا کند.
؟
|| بجای آوردن. گزاردن عبادت چون نماز :
کند بقبله تازی ز بهر کدیه نماز
بدل بقبله دهقان کند نماز ادا.
سوزنی.
|| مقابله کردن. مقابله بمثل کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گزاردن بجا آوردن عمل کردن اجرا کردن . ۲ - پرداختن تائ دیه کردن .

مترادف ها

innuendo (اسم)
معنی، شرح، ادا کردن، اشاره، کنایه، تشریح

pay (فعل)
انجام دادن، ادا کردن، دادن، تلافی کردن، پرداختن، پرداخت کردن، پول دادن، کارسازی داشتن، بجا آوردن، هزینه چیزی را قبول کردن

voice (فعل)
ادا کردن، با صدا بیان کردن

pronounce (فعل)
ادا کردن، تلفظ کردن، رسما بیان کردن

utter (فعل)
ادا کردن، گفتن، فاش کردن، بزبان اوردن

express (فعل)
ادا کردن، اظهار کردن، بیان کردن، اظهار داشتن، ابراز کردن، ابراز داشتن

acquit (فعل)
تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن

discourse (فعل)
ادا کردن، سخن گفتن، سخنرانی کردن

enounce (فعل)
ادا کردن

execute (فعل)
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن

فارسی به عربی

حدیث , صوت , فظ
بری , سریع , مطلق

پیشنهاد کاربران

بجا اوردن دین نیکی های پدری را
خلبان شدنش
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی ادا کردن از ریشه ی دو واژه ی ادا و کردن فارسی هست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
...
[مشاهده متن کامل]

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ادا کردنادا کردنادا کردنادا کردنادا کردنادا کردن
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
ادا واژه ای تورکی است که از کارواژه اودمک به چم پرداخت کردن گرفته شده ریشه آن اوده بوده و به ریخت ادا و به همین چم در پارسی بکار می رود
گزاردن
داد چیزی دادن . [ دِ دَ ] ( مص مرکب ) ادا کردن حق آن . بجای آوردن آن چنانکه باید :
بشعر خواجه منم داد شاعری داده
به جای خویش معانی از او و سرواده .
خجسته .
همی رفت پیش اندران هفتواد
...
[مشاهده متن کامل]

بجنگ آمد و داد مردی بداد.
فردوسی .
اما چو من این کار پیش بگرفتم می خواهم که داداین تاریخ بتمامی بدهم . . . تا هیچ چیز از اقوال پوشیده نماند. ( تاریخ بیهقی ) . رجوع به داد دادن شود.

به جا آوردن، به جای آوردن
به جا آوردن