اخیال

لغت نامه دهخدا

اخیال. [ اِخ ْ ] ( ع مص ) اِخالة. سردروا نگریستن ابر را بارنده گمان برده. || آماده باریدن شدن آسمان. || نهادن خیال را برای بچه ناقه تا گرگ از آن بترسد. || بازایستادن و بددل شدن از قوم. ( منتهی الارب ).

اخیال. [ اَخ ْ ] ( ع اِ ) ج ِ خَیل. اسپان. سواران.

فرهنگ فارسی

جمع خیل
اسب سواران

فرهنگ عمید

= خیل

پیشنهاد کاربران

بپرس