اخمیمی

لغت نامه دهخدا

اخمیمی. [ اِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اخمیم ، شهری از دیار مصر در صعید و طریق حاج. ( انساب سمعانی ). رجوع به اخمیم شود.

اخمیمی. [ اِ ] ( اِخ ) یکی ازشاگردان جابربن حیان. ( ابن الندیم ). عثمان بن سوید ابوحری الاخمیمی از مردم اخمیم مصر. او یکی از سران صناعت کیمیاست و او را با ابن وحشیه مناظرات و مکاتباتیست. او راست : کتاب الکبریت الأحمر. کتاب الابانة. کتاب التصحیحات. کتاب صرف التوهم عن ذی النون المصری. کتاب التعلیقات. کتاب آلات القدماء. کتاب الحل والعقد. کتاب التدبیر. کتاب التصعید والتقطیر. کتاب الجحیم الاعظم. کتاب مناظرات العلماء و مفاوضاتهم. ( ابن الندیم ).

پیشنهاد کاربران

بپرس