اخم کردن


معنی انگلیسی:
frown, knit, lower, scowl, squint, sulk, to frown

لغت نامه دهخدا

اخم کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چهره درهم کشیدن. چین به ابرو افکندن. عبوس کردن. چین بر جبین آوردن. روی ترش کردن. ترش نشستن. ابرو درهم کشیدن. اخمو شدن. گره به ابرو آوردن در حال خشم.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم .

واژه نامه بختیاریکا

کِر مِن ری اَوُردِن؛ نُفت کِر کِردِن؛ کِر وَندِن

مترادف ها

fret (فعل)
کج خلقی کردن، جویدن، ساییده شدن، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوست را بردن، وهوی های کردن، رنگ امیزی کردن

glower (فعل)
اخم کردن، خیره نگاه کردن

lower (فعل)
خرد شدن، تخفیف دادن، فروکش کردن، پایین اوردن، تنزل دادن، کاستن از، اخم کردن

frown (فعل)
اخم کردن، روی درهم کشیدن

scowl (فعل)
اخم کردن

lour (فعل)
اخم کردن، تیره شدن، گرفته شدن

pout (فعل)
اخم کردن، لب را بزیر اویختن، لب ولوچه را جمع کردن

فارسی به عربی

اوطا , تجهم

پیشنهاد کاربران

سگرمه در هم کشیدن
معنی ضرب المثل - > سِگِرمه ها تو هم رفتن
اخم کردن.
به طاق ابرو خم آوردن ؛ به ابرو خم دادن. کنایه از اخم کردن و عبوس بودن :
بطاق دو ابرو برآورده خم
گره بسته بر خنده جام جم.
نظامی.
گره به پیشانی آوردن
روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ) . با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

بپرس