اخزم
لغت نامه دهخدا
اخزم. [ اَ زَ ] ( اِخ ) فحلی است نجیب.
اخزم. [ اَ زَ ] ( اِخ ) کوهی است قرب مدینه بین ناحیة مَلل و روحاء و ذکر آن در اخبار عرب آمده است. || کوهی است نجدی در حُق الضِّباب. ( معجم البلدان ).
اخزم. [ اَ زَ ] ( اِخ ) نام جدّ حاتم طائی که از پدر خود ابواخزم عاق بود و بعد از مردن اخزم پسران وی روزی بر جد خویش ابی اخزم درافتادند و او را مجروح و خون آلوده ساختند و او این بیت بگفت :
ان بنی ضرّجونی بالدّم
شنشنة اعرفها من اخزم.
و بجای «ضرجونی »، «رمَلونی » نیز روایت شده و مراد این است که آنان در عقوق شبیه پدر خود هستند. و مصراع اخیر مثل شده است. ( مجمع الامثال میدانی ) ( عقدالفرید چ قاهره سنه 1321 هَ. ق. ج 1 ص 157 ). و رجوع به ابواخزم طائی شود.
فرهنگ فارسی
نام جد حاتم طائی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید