لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
آخر بار
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) پایین اتاق، صف نعال.
۳. نوبت آخر.
۴. سرانجام.
پیشنهاد کاربران
آخردست ؛ دست آخر. آخر بار :
مقامت خاک بیزی راست تا زرها بدست آری
تو زر در خاک می بازی و آخردست میمانی.
خاقانی.
- || پایان کار.
- || داو آخر قمار. رجوع به آخر دست درردیف خود شود.
مقامت خاک بیزی راست تا زرها بدست آری
تو زر در خاک می بازی و آخردست میمانی.
خاقانی.
- || پایان کار.
- || داو آخر قمار. رجوع به آخر دست درردیف خود شود.
آخِردَست: ۱. واپسین بار ۲. واپسین نوبتِ ۳. پایین گاه، پایینِ اتاق ۴. سرانجام، فرجام، در پایان، پایانِ کار
آخر دست ( سر ) : [عامیانه، اصطلاح] بالاخره، سرانجام.