اخرجه

لغت نامه دهخدا

اخرجه. [ اَ رِ ج َ ]( ع اِ ) ج ِ خَرْج. ( منتهی الارب ). ج ِ خَراج. ( تاج العروس ): و قد کان عمر دوّن الدواوین و وضع الأخرجة والقوانین و احتاج الی تاریخ. ( آثارالباقیه بیرونی ).

اخرجه. [ اَ رِ ج َ ] ( اِخ ) آبی است در متن راه نخستین از جانب چپ سمیراء. ( معجم البلدان ). || چاهی است در بن کوهی. ( منتهی الارب ). بکری ذکر آن آورده و گوید نام چاهی است در بادیه و آن را در بن کوهی اخرج کنده اند و دو رنگ دارد و ازین رو نام آنرا از همین ماده مشتق کرده اندو چاهی دیگر نیز در بن کوهی اسود است که آنرا «اسودة» گفته اند بر مثال اخرجه. ( ضمیمه معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

جمع خراج
آبی است در متن راه نخستین از جانب چپ سمیرائ

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَخْرَجَهُ: خارجش کرد
ریشه کلمه:
خرج (۱۸۲ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس