اخراج کردن


معنی انگلیسی:
deport, banish, dis-, discharge, dismiss, exclude, expel, oust, fire, sack, suspend, boot, rusticate, evict, can, to send out, to discharge, to dismiss, to expel

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بیرون کردن دفع کردن کسی را از کار و شغل خود باز داشتن طرد کردن راندن نفی بلد جئ وطن .

مترادف ها

deport (فعل)
تبعید کردن، اخراج کردن، نفی بلد کردن

out (فعل)
قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن

exorcise (فعل)
دفع کردن، اخراج کردن، تطهیر کردن

can (فعل)
قادر بودن، قدرت داشتن، امکان داشتن، در قوطی ریختن، زندان کردن، اخراج کردن، توانایی داشتن

oust (فعل)
دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن

send down (فعل)
اخراج کردن

exorcize (فعل)
دفع کردن، اخراج کردن، تطهیر کردن

فارسی به عربی

تبادل , خارج , یستطیع
إبعادٌ

پیشنهاد کاربران

give some one the push
bump
Lay off
dismiss
Out
Lay off هم به معنای اخراج کردن می آید
در پارسی میانه �پَزدِنیتَن� می گفتند.
dispense with somebody’s services ( =no longer employ someone )
عذر کسی را خواستن=رد کردن محترمانه
بیرون راندن

بپرس