اختلال تجزیهٔ هویت[ ۱] یا هُویت پَریشی ( که اختلال چندشخصیتی، شخصیت چندگانه، تعدد شخصیت و نظیر آن هم نامیده می شود ) یکی از شکل های اختلال های تجزیه ای و گسستگی می باشد. عبارت است از وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز که به تناوب رفتار را کنترل می کنند. معمولاً این شخصیت ها نام و سن و مجموعه ای از خاطرات و رفتارهای ویژه خود را دارند. در اغلب موارد یک هویت اصلی با نام واقعی شخص وجود دارد که منفعل، وابسته و افسرده است. هویت های جانشین نوعاً دارای ویژگی هایی هستند که با هویت اصلی تعارض دارند؛ مثلاً خصمانه، کنترل کننده، و خودویرانگرند. در بعضی موارد این شخصیت ها ممکن است حتی در ویژگی هایی مانند دست خط، استعدادهای هنری و ورزشی و آشنایی به زبان های خارجی با هم تفاوت داشته باشند. احتمال می رود، در زمینهٔ فرایندهای فیزیولوژیک از قبیل فشار خون و فعالیت مغزی نیز تفاوت هایی داشته باشند ( پوتنام، 1991 ) . [ ۲] هویت اصلی معمولاً از تجربه های هویت های دیگر اطلاعی ندارد. دوره هایی از یاد زدودگی بدون علت، از قبیل زوال حافظه برای چند ساعت یا چند روز در هفته، می تواند نشانه هایی از وجود این اختلال در فرد باشد.
بسیاری از کسانی که به این اختلال دچار شده اند، گزارش می دهند که در دوران کودکی دستخوش بهره کشی جسمی و جنسی بوده اند. اما از آنجایی که خاطرات کودکی ممکن است تحریف شود و مردمانی که گرفتار این اختلال هستند، بسیار تلقین پذیر بوده اند، در صحت و سقم این ادعاها تردیدهایی وجود دارد. در هرحال اندیشه محافظت از کودکان در برابر تجربه های آسیبی، فرضیه ای در باب نقش آفرینی این قبیل تجربه ها در ایجاد اختلال هویت رقم زده است. گمان می رود که نخستین تجربه گسیختگی در پاسخ به تجربه های آسیبی و در دوران کودکی ( و حتی در سنین بالا ) روی دهد ( معمولا بین ۴ تا ۶ سالگی ) . کودک در مواجهه با رویدادی دردناک و رنج آور، شخصیت دیگری می آفریند که بار آن تجربه دشوار را بر دوش بکشد. ( فریش هولز، ۱۹۸۵ ) مغز کودک برای دفاع از خویش در برابر تجربه بهره کشی، به گسیختن حافظه مربوط از خودآگاهی خویش دست می زند. هرگاه بهره کشی به صورت سهمگین و مکرر باشد، این روش دفاعی در دراز مدت هویت های دیگری به وجود می آورد که فقط یک یا دو شخصیت فرعی از بهره کشی آگاهی دارند و بقیه از این رنج و درد بدون اطلاع می مانند. جدایی این شخصیت های چندگانه از یکدیگر موجب پنهان ماندن تجربه سهمگین از آنان است. به این ترتیب خاطرات و احساسات بهره کشی به طور مستمر، خودآگاهی کودک را آزار نمی دهد، مثلاً در اوقاتی که در مدرسه است یا با دوستانش بازی می کند. ( بران، ۱۹۸۶ ) .
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبسیاری از کسانی که به این اختلال دچار شده اند، گزارش می دهند که در دوران کودکی دستخوش بهره کشی جسمی و جنسی بوده اند. اما از آنجایی که خاطرات کودکی ممکن است تحریف شود و مردمانی که گرفتار این اختلال هستند، بسیار تلقین پذیر بوده اند، در صحت و سقم این ادعاها تردیدهایی وجود دارد. در هرحال اندیشه محافظت از کودکان در برابر تجربه های آسیبی، فرضیه ای در باب نقش آفرینی این قبیل تجربه ها در ایجاد اختلال هویت رقم زده است. گمان می رود که نخستین تجربه گسیختگی در پاسخ به تجربه های آسیبی و در دوران کودکی ( و حتی در سنین بالا ) روی دهد ( معمولا بین ۴ تا ۶ سالگی ) . کودک در مواجهه با رویدادی دردناک و رنج آور، شخصیت دیگری می آفریند که بار آن تجربه دشوار را بر دوش بکشد. ( فریش هولز، ۱۹۸۵ ) مغز کودک برای دفاع از خویش در برابر تجربه بهره کشی، به گسیختن حافظه مربوط از خودآگاهی خویش دست می زند. هرگاه بهره کشی به صورت سهمگین و مکرر باشد، این روش دفاعی در دراز مدت هویت های دیگری به وجود می آورد که فقط یک یا دو شخصیت فرعی از بهره کشی آگاهی دارند و بقیه از این رنج و درد بدون اطلاع می مانند. جدایی این شخصیت های چندگانه از یکدیگر موجب پنهان ماندن تجربه سهمگین از آنان است. به این ترتیب خاطرات و احساسات بهره کشی به طور مستمر، خودآگاهی کودک را آزار نمی دهد، مثلاً در اوقاتی که در مدرسه است یا با دوستانش بازی می کند. ( بران، ۱۹۸۶ ) .
wiki: اختلال تجزیه هویت