اختصاصی

/~extesAsi/

مترادف اختصاصی: خصوصی، مخصوص، ویژه

متضاد اختصاصی: عام

برابر پارسی: خودویژه

معنی انگلیسی:
exclusive, individual, private, specific, allocated, special, specification

لغت نامه دهخدا

اختصاصی. [ اِ ت ِ ] ( ص نسبی ) خصوصی. ( زوزنی ). مخصوص.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به اختصاص خصوصی مخصوص ویژه .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) منسوب به اختصاص . خصوصی ، مخصوص ، ویژه .

مترادف ها

separate (صفت)
جدا، جداگانه، اختصاصی، منفصل، مجزا، علیحده

appropriative (صفت)
اختصاصی، قابل ضبط، وقفی

dedicated (صفت)
اختصاصی، وقف شده

proprietary (صفت)
اختصاصی، ملکی، وابسته به مالک، متعلق به ملاک

private (صفت)
محرمانه، اختصاصی، خودمانی، خاص، مستور، پوشیده، مخصوص، خصوصی، خلوت، شخصی

privy (صفت)
اختصاصی، صمیمی، دزدکی

custom-built (صفت)
اختصاصی، سفارشی، سفارشی تهیه شده

فارسی به عربی

خاص

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه 🇸🇦 :
∆ ویژه⟡ برنامه ای ویژه برای کارن ساختم
∆ تک ⟡ برنامه ای تک برای کارن آماده کردم
∆ یکه ⟡ برنامه ای یکه برای کارن طراحی دادم
∆ تکتاز ⟡ برنامه ای تکتاز برای کارن پرداختم
...
[مشاهده متن کامل]

∆ یگان ⟡ برنامه ای یگان برای کارن ساختم
∆ تکپو ⟡ برنامه ای تکپو برای کارن ساختم
∆ پانگان ⟡ برنامه ای پانگان برای کارن ساختم
∆ پانژه ⟡ برنامه ای پانژه برای کارن ساختم
∆ تکنگار ⟡ افزارکی تکنگار برای کارن بنیان نهادم
∆ فرهمند ⟡ سازوکاری فرهمند برای کارن بافتم
∆ فرازین ⟡ روشی فرازین برای کارن بساختم
∆ پانتک ⟡ روشی پانتک برای کارن بساختم
∆ تک ساخت ⟡ افزارکی تک ساخت برای کارن بنیان نهادم
∆ یکتا ⟡ افزارکی یکتا برای کارن بنیان نهادم
∆ سفارشی ⟡ افزارکی سفارشی برای کارن بنیان نهادم
∆ یکسپار ⟡ افزارکی یکسپار برای کارن بنیان نهادم
∆ یکپار ⟡ افزارکی یکپار برای کارن بنیان نهادم

در پارسی " ویژاندن " به چم خصوصی کردن ، ویژه خود ساختن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
مرز بین همسایه

بپرس