اختصاص دادن
برابر پارسی: واگذار کردن، ویژه کردن، ویژیدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
اختصاص دادن، برای خود برداشتن، منظور کردن
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن
اندوختن، اختصاص دادن، رزرو کردن، کنار گذاشتن، منتقل کردن، از پیش حفظ کردن، پس نهاد کردن، تودار بودن
اختصاص دادن، تخصیص دادن
اختصاص دادن، وقف کردن، فدا کردن
اختصاص دادن
اختصاص دادن، وقف کردن، اهدا کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
در نظر گرفتن، لحاظ کردن، به حساب آوردن
تخصیص
خاصه کردن. [خاص ْ ص َ / ص ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مخصوص کردن. اختصاص دادن. امری را مختص به امر دیگری کردن. خاص کردن.
داده شدن = اختصاص دادن
داده شدگی، دادگی = اختصاص
داده شدگی، دادگی = اختصاص
ویژاندن = اختصاص دادن، تخصیص دادن
ویژانش = اختصاص، تخصیص
#پارسی دوست
ویژانش = اختصاص، تخصیص
#پارسی دوست
منظور کردن
در اختیار گذاشتن
در اختیار نهادن