اختصاص

/~extesAs/

مترادف اختصاص: خاص، مختص، مختصه، ویژه، تعلق

برابر پارسی: ویژگی، ویژه کردن

معنی انگلیسی:
allocation, consecration, devotion

لغت نامه دهخدا

اختصاص. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خاص کردن به. تخصیص. خاص گردانیدن بچیزی. ویژه کردن به. انفراد. اغتزاز : و اختصه بالطرایق الرضیة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ). || خاص گردیدن. یگانه و خاص شدن. || وابسته و خاص شدن. || تفضیل. گزیده کردن. بگزیدن. || برگزیده شدن. || دوستی و یگانگی کردن. || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختصاص ؛ فی اللغة امتیاز بعض الجملة بحکم. و عند بعض اهل البیان هو الحصر. و بعضهم فرق بینهما. و یجی فی لفظالقصر. قال النحاة من المواضع الذی یضمر فیها الفعل قیاساً باب الاختصاص علی طریقة النداء بان یکون منقولا. و ذلک بان یذکر المتکلم اولا ضمیر المتکلم. و یؤتی بعده بلفظ ای و یجری مجراه فی النداء من ضمه والاتیان بعده بهاءالتنبیه. و وضعه بذی اللام. او یذکر بعد ضمیرالمتکلم فی مقام لفظ ای اسم مضاف دال علی مفهوم ذلک الضمیر. و ذلک اما ان یکون لمجرد بیان المقصود بذلک الضمیر نحو انا افعل کذا ایها الرجل ؛ ای انا افعل کذا مختصاً من بین الرجال بفعله فان قولک ایها الرجل لتوکید الاختصاص. لان الاختصاص قد وقع اولا بقولک انا و لیس بنداء لان المراد بصیغة ای هو ما دل علی ضمیرالمتکلم السابق لاالمخاطب. فهو ای قولک ایها الرجل فی محل النصب. لانه حال فی تقدیر مختصاً من بین الرجال. و حکمه فی الاعراب و البناء حکم المنادی. لان کل ما انتقل من باب الی باب فاعرابه علی حسب ما کان علیه. او یکون لبیان المفهوم من الضمیر مع افتخار. نحو: انا اکرم الضیف ایها الرجل. و کذا انا معشرالعرب نفعل کذا. فان المعشر المضاف الی العرب فیه قائم مقام ای فی محل النصب علی الحال و دال علی مفهوم ضمیرالمتکلم. و علی الافتخار ایضاً او مع التصاغر نحو: انا المسکین ایها الرجل و یجب حذف حرف النداء فی باب الاختصاص و قد یکون الاختصاص علی غیر طریقة النداء بان لایکون منقولا عنه. نحو: نحن العرب اقرب الناس للضیف. فانه لیس منقولا من النداء لان المنادی لایکون معرفاً باللام. فیکون نصبه بفعل مقدر ای اخص العرب. و لایجوز اظهاره. کذا فی العباب.

فرهنگ فارسی

خاص کردن، خاص گردانیدن، ویژه کردن، خاص گردیدن، خاص شدن، ویژه شدن ، ویژگی
۱ - ( مصدر ) خاص کردن به خاص گردانیدن به چیزی ویژه کردن به انفراد برگزیدن گزین کردن تفضیل . ۲ - ( مصدر ) خاص گردیدن یگانه و خاص شدن وابسته و خاص گشتن برگزیده شدن . ۳ - ( اسم ) ویژگی .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) ویژه کردن ، ویژگی . ۲ - (مص ل . ) خاص گردیدن ، برگزیده شدن .

فرهنگ عمید

۱. مخصوص کاری یا چیزی کردن، ویژه کردن.
۲. (اسم ) ویژگی.
۳. [قدیمی] قرب و منزلت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] اختصاص ترجمه فارسی کتاب «الاختصاص» اثر ابوعبدالله محمد بن محمد(336-413ق) معروف به شیخ مفید می باشد که بر پایه متن مصحَّح علی اکبر غفاری توسط حسین صابری ترجمه و تحقیق شده است.
در ابتدای کتاب، مقدمه ای از مترجم افزوده شده که در آن، نکاتی در مورد ترجمه و ویژگی های آن، بیان گردیده است:
مترجم در درون متن نیز کوشیده است افزون بر عنوان هایی که در تصحیح غفاری بر مجموعه هایی از احادیث نهاده شده است، برای هر حدیث و گاه نیز چند حدیث هم مضمون، عنوانی قرار دهد. این عنوان ها داخل دو قلاب قرار گرفته اند ....
فهرست مطالب، در ابتدا و کتاب نامه مترجم در تحقیق این اثر، به همراه نمایه آیات؛ ابیات شعر؛ نام های کسان، جاها، قبیله ها و فرقه ها؛ کتاب ها و نمایه موضوعی، در انتهای کتاب آمده است.

[ویکی فقه] اختصاص (ابهام زدایی). اختصاص ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اختصاص (فقه)، به معنای مخصوص بودن و بحث شده در باب های صلات، حج، تجارت، نکاح و ارث در فقه• اختصاص (نحو)، به معنای فضیلت دادن و مختص گرداندن و بحث در علم نحو• ادات اختصاص، واژه بیانگر اختصاص چیزی برای چیز دیگر
...

[ویکی فقه] اختصاص (فقه). اختصاص مخصوص بودن را گویند که در باب های صلات، حج، تجارت، نکاح و ارث به مناسب آمده است.
احکامی از قبیل جواز ازدواج دائم با بیش از چهار زن، حرمت زنان او بر دیگران، وجوب مسواک و جواز ورود به مکّه بدون احرام، مختصّ به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله می باشد.
اسباب اختصاص
اسباب اختصاص اموری مانند:تحجیر، اقطاع، ید و حیازت موجب اختصاص چیزی به کسی می شوند.
وقت مخصوص
اول وقت پس از زوال خورشید به اندازه ادای نماز ظهر به نماز ظهر و آخر وقت قبل از مغرب به اندازه ادای نماز عصر به نماز عصر اختصاص دارد؛ بنابراین خواندن هر کدام در وقت مخصوص دیگری، جایز نیست. و در بقیه وقت، مشترک هستند. بنا بر نظر بسیاری از فقها اول وقت پس از مغرب به اندازه ادای نماز مغرب به آن نماز اختصاص دارد.
احکام دیگر اختصاص
...

[ویکی فقه] اختصاص (نحو). اختصاص بر وزن إفتعال از ماده ی"خصَّ" و در لغت به معنای فضیلت دادن و مختص گرداندن است (إختصّه بالشی: خصّه و خصّه بالشیء: فضله.) (با توجه به این ریشه لغوی، مختص گرداندن یک شیء با فضیلت و برتری دادن آن از دیگران محقق می شود.)
در اصطلاح نحو عبارت است از تخصیص حکم ضمیر غیر غائب به اسم ظاهر معرفه بعد از آن. به عنوان مثال در عبارت «نحن معشرَالعلم نُصلِحُ الأمة» حکم اصلاح امت که در واقع حکم ضمیر "نحن" است به اسم ظاهر یعنی "معشرالعلم" اختصاص پیدا کرده است؛ با این بیان، ابهامی که در ضمیر وجود دارد برطرف شده است. (ذکر این نکته قابل توجه است که عالمان نحو بین دو باب اختصاص و نداء، شباهت ها و تفاوت هایی ذکر کرده اند)
وجه نامگذاری
همان طور که از تعریف اختصاص در اصطلاح نحو بر می آید نام گذاری این باب به نام "اختصاص" به جهت غرض اصلی آن (تخصیص حکم ضمیر به اسم ظاهر) بوده است.
جایگاه
عالمان نحو در مباحث مفعول به، متعرض حذف وجوبی عامل مفعول به شده و در ضمن ابواب معینی، از اختصاص در کنار تحذیر، اغراء و... بحث کرده اند و گاهی از باب اختصاص به "المنصوب علی الاختصاص" تعبیر کرده اند.
ارکان
...

دانشنامه آزاد فارسی

اختصاص (الاختصاص). اِختِصاص (اَلاِختِصاص)
تألیف شیخ مفید، کتابی به عربی، در حدیث شیعه. این اثر از چند کتاب از محدثان بزرگ گزینش شده که اولین آن ها کتاب الاختصاص اثر شیخ ابوعلی احمد بن حسین بن احمد بن عمران، معاصر شیخ صدوق، است و شیخ مفید نیز کتاب خود را به همین اسم نامیده است. از دیگر مآخذ این اثر می توان به کتاب فضایل امیرالمؤمنین (ع) ابن داب و کتاب الجنة و النار سعید بن جناح اشاره کرد (قم، ۱۳۷۹ق).

مترادف ها

specialty (اسم)
تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته

speciality (اسم)
تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته

فارسی به عربی

اختصاص

پیشنهاد کاربران

واژه اختصاص
معادل ابجد 1182
تعداد حروف 6
تلفظ 'extesās
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'extesAs
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

مخصوص
واگذار، واگذاری، واگذار کردن
اختصاص دادن:
1 - zuordnen ( پیشوندِ zu که با واژگان ( سو، تو ) در زبان پارسی و to در زبان انگلیسی همریشه است و کاواژه ordnen نیز با کارواژه آراستن در زبان پارسی همریشه است. ) کارواژه zu. ornen بسیار در دانشِ مزداهیک ( ریاضی ) کاربرد دارد. برای نمونه، هنگامیکه میخواهیم به یک یا چند عضو از یک تابع، عضو دیگری رااختصاص دهیم، از کارواژه zuordnen بهره گرفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

اختصاصی کردن:
2 - spezialisieren که با واژه specialize همریشه و همچم است. Spezialisierung نیز به چمِ ( تخصیص، تخصیص دهی ) می باشد و همچنین واژه انگلیسی special.
این دو کارواژه می توانند ما را در رسیدن به آماگِمان ( هدفمان ) یاری برسانند.
به گمانِ من باید برای واژه ( اختصاص دادن ) ، برابرواژگانی که به ( آردن، اَردن ) می انجامند، نیاز داریم؛چراکه کارواژه ( اختصاص دادن ) ، در خودش پویایی و حرکت دارد، چنانکه کارواژگانی همچون ( گُستردن، آوردن، اوباردن، بردن، سپاردن، خوردن ( خواردن ) و. . . ) نیز چنین هستند. دیدگاهِ من این است که این واژه بهتراست به سازه یِ
پیشوند /کارواژه ( با نشانه یِ مصدری ( آردن، اَردن ) )
باشد.

ویژاندن = اختصاص دادن، تخصیص دادن
ویژانش = اختصاص، تخصیص
#پارسی دوست
انتخاب کردن
برگزیدن ،
مانند مکان خاصی بخود اختصاص نمیداد= جای ویژه ای را برای خود بر نمی گزید.
ویژه مند
نمونه :
اختصاص دارد =ویژه مند است.
اختصاصی = ویژه مندی
در پارسی " ویژانش " از بن ویژاندن به چم ویژه کاری و انجام کار گزیده.

بپرس