اخترگرای

لغت نامه دهخدا

اخترگرای. [ اَ ت َ گ َ / گ ِ ] ( نف مرکب ) اخترگر. منجم :
چه زو ایستاده چه رفته ز جای
بدیدی بچشم سر اخترگرای.
فردوسی.
ستاره شمر مرد اخترگرای
چنین زد ترا زاختر نیک رای.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) اختر گر منجم .

فرهنگ عمید

منجم، ستاره شناس، ستاره شمر، کسی که کواکب را رصد می کند: ستاره شمر مرد اختر گرای / چنین زد تو را ز اختر نیک رای (فردوسی: ۱/۱۸۰ ).

پیشنهاد کاربران

خداپرست؛خداجوی
"کتایون مِی آورد همچون گلاب. . . همی خورد با شوی تا گاه خواب
بحفتند شادان دو اخترگرای. . . جوانمرد هزمان بجستی ز جای"
شاهنامه، چاپ مسکو, کشتن گرگ اژدها در بیشه فاسقون بوسیله گشتاسپ

بپرس