اخاله

لغت نامه دهخدا

( اخالة ) اخالة. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) بفراست یافتن.
- اخاله حالی از خیر در کسی ؛ بفراست دریافتن خیر رادر او. فراست خیر بردن در کسی. ( تاج المصادر بیهقی ).
|| سر دروا نگریستن ابر را بارنده گمان برده. ( منتهی الارب ). || آماده باریدن شدن آسمان. آماده باران گردیدن آسمان. ( منتهی الارب ). امیدوار شدن میغ بباریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). امیدوار شدن بباریدن میغ. ( زوزنی ). امید باریدن بودن در میغ. ( تاج المصادر بیهقی ). سزاوار شدن ابر باینکه از او امید باران داشته شود. || اخاله ناقه ؛ خداوند شیر در پستان گردیدن ناقه. || اخاله ناقه را؛ نهادن خیال را برای بچه ناقه تا گرگ از او بترسد. || مشتبه شدن. بگمان افکندن. ( زوزنی ). یقال : هذا الامر لایخیل ؛ ای لایشتبه. || اخاله از قوم ؛ بازایستادن و بددل شدن از آنان. || اخاله ارض به نبات ؛ زینت گرفتن زمین بگیاه. || ( اصطلاح علم اصول ) بمعنی مناسبت است و بعبارت دیگر او را تخریج مناط نیز گویند. و شرح آن ضمن معنی مناسبت بیاید بیاری خدای تعالی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

بفراست یافتن

پیشنهاد کاربران

بپرس