اخال

/~AxAl/

مترادف اخال: ( آخال ) آشغال، خاشاک، خاکروبه، زباله

معنی انگلیسی:
refuse, rubbish, waste, schlock

لغت نامه دهخدا

( آخال ) آخال. ( اِ ) سقط. افکندنی. نابکار. حشو. فضول. بدترین چیزی. ( فرهنگ اسدی ، خطی ). و این کلمه صورتی از آشغال متداول امروز است :
از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ
در کیسه نمانده ست بمن بر مگر آخال.
کسائی مروزی.
از بس گل مجهول که در باغ بخندید
نزدیک همه کس گل معروف شد آخال.
فرخی.
ای مشکفشان زلفین ای غالیه گون خال
با هر دو بود غالیه و مشک چو آخال.
قطران.
جاهی و جلالی که بصندوق درون است
جاهی و جلالی است گران سنگ و پرآخال.
ناصرخسرو.
|| تراشه چوب و قلم و خس و خاشاک و رُفته جاروب :
دامن تردامنان عقل در آخال کش
ساعد هودج کشان عشق پر خلخال کن.
سنائی.
|| جُفاء. جفال. آب آورد :
دُرِّ معنی در بن دریای عزلت جای ساخت
وز پی دعوی بروی آبها آخال ماند.
سنائی.
و رجوع به آشغال شود.

آخال. ( اِخ ) نام شهری. و رجوع به آخال تزیخه و آخال تکه شود.

فرهنگ فارسی

( آخال ) ( اسم ) ۱ - هر چیز دور افکندی سقط آشغال . ۲ - تراش. چوب و قلم . ۳ - خس و خاشاک . ۴ - آب آورد جفائ .
نام شهری
خاکروبه، آشغال، خاشاک، هرچیزدورافکندنی

فرهنگ معین

( آخال ) ( اِ. ) ۱ - خاکروبه ، آشغال . ۲ - هر چیز دورانداختنی .

فرهنگ عمید

( آخال ) ۱. خاکروبه، آشغال.
۲. خاشاک.
۳. هرچیز دورافکندنی: از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همه کس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸ ).

فرهنگستان زبان و ادب

آخال
{nonmetallic inclusion} [مهندسی مواد و متالورژی] مواد غیرفلزی مانند اکسیدها و سیلیکات ها و سولفیدها و سرباره ها که همراه مذاب داخل قالب ریخته می شود

جدول کلمات

آخال
خاکروبه

مترادف ها

entrails (اسم)
احشاء و امعاء، اندرونه، اخال

offal (اسم)
کف، لاشه، اشغال، اخال، مواد زائد، سیرابی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

اخالاخالاخال
منبع. فرهنگ عمید
اخال
گرمسار و آرادان ( آرا دان ) آرا مثل آرالیق. آرام. آرا ( دنبالش بگرد ) . آرال. آرا رات. آرا گون دان مثل زندان. گول دان. دوز دان. زه ( زه کمان ) زه دان که به اشتباه زاهد آن می گویند. ( در حالی که اسم فامیلی اکثر بلوچها با زه شروع می شود . مثل زه کل اوت زهکلوت )