کنون معشوق و می باید نوای چنگ و نی باید
سرود و رود کی باید جز این وقت و جز این احیان.
لامعی.
ج ، احایین.احیان. [ اِح ْ ] ( ع مص ) مقیم گردیدن. هنگامی بجای ایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اِحیان اِبل ؛ خداوند وقت دوشیدن شتر ماده گردیدن ، یا خداوند وقت آگاه گردانیدن برای دوشیده گردیدن آنان. || رسیدن بوقت آنچه میخواهند کردن : اَحین القوم ؛ حان لهم ما حاولوه. || هلاک کردن : احانه اﷲ.