احیاء کردن


برابر پارسی: زنده کردن

لغت نامه دهخدا

احیاء کردن. [ اِح ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) احیا کردن. زنده کردن :
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.
خاقانی.
|| آباد کردن. عمارت کردن. آباد کردن زمین و جز آن. دایر کردن.

مترادف ها

deoxidate (فعل)
بی اکسیژن کردن، احیاء کردن

deoxidize (فعل)
بی اکسیژن کردن، احیاء کردن

regenerate (فعل)
احیاء کردن، تهذیب کردن، باز زادن، باز زاییدن، دوباره خلق شدن یا کردن

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه:
"1 - باززَیِش، 2 - باززَهِش" برابر پارسیِ واژه یِ " احیاء" و واژه یِ " revival" است.
1 - " باززَیِش" از فعل " باززیستَن، باززَییدن:revive" است: ( باز. زَی. ِش )
"زَی:zay" بُن کُنونیِ "زیستن" است.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - "باززَهِش" از فعل " باز زَهیدن:revive" است: ( باز. زَه. ِش )
"زَه" بُن کُنونیِ "زهیدن" است.