احوص
لغت نامه دهخدا
احوص. [ اَ وَ ] ( ع اِ ) از اعلام مردان عرب است. ج ، اَحاوص.
احوص. [ اَ وَ ] ( اِخ ) ابن جواب مکنی به ابوالجواب. تابعی است.
احوص. [ اَ وَ ] ( اِخ ) ابن محمدبن عاصم بن عبداﷲبن ثابت بن ابی الافلح. ابوعبیداﷲ مرزبانی در الموشح از او روایت کرده است. رجوع به الموشح چ مصر ص 159 ، 164 ، 187 ، 189 ، 231 ، 301 شود.
احوص. [ اَ وَ ] ( اِخ ) عبداﷲ. از قدمای شعرای عرب و هجّاء است. و او را دیوانی است.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید