احوص

لغت نامه دهخدا

احوص. [ اَ وَ ] ( ع ص ) مرد که دنباله چشم وی یا دنباله یک چشم وی تنگ باشد. تنگ چشم. تنگ گوشه ٔچشم. ( زوزنی ). آنکه یک چشم تنگتر از دیگری دارد. چشم دوردرافتاده. مؤنث : حَوْصاء. ج ، حوص.

احوص. [ اَ وَ ] ( ع اِ ) از اعلام مردان عرب است. ج ، اَحاوص.

احوص. [ اَ وَ ] ( اِخ ) ابن جواب مکنی به ابوالجواب. تابعی است.

احوص. [ اَ وَ ] ( اِخ ) ابن محمدبن عاصم بن عبداﷲبن ثابت بن ابی الافلح. ابوعبیداﷲ مرزبانی در الموشح از او روایت کرده است. رجوع به الموشح چ مصر ص 159 ، 164 ، 187 ، 189 ، 231 ، 301 شود.

احوص. [ اَ وَ ] ( اِخ ) عبداﷲ. از قدمای شعرای عرب و هجّاء است. و او را دیوانی است.

فرهنگ فارسی

از اعلام مردان عرب است

پیشنهاد کاربران

بپرس