احوالات

لغت نامه دهخدا

احوالات. [ اَح ْ ] ( ع اِ ) ج ِ احوال. چگونگیها. سرگذشتها. حالتها:شرح احوالات تلک هندی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413 ).

پیشنهاد کاربران

احوال/احوالات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
استیشل astishel ( پهلوی: astishn با پسوند جمع لکی اِل )
احوالات: بسیاری از ادبا استعمال احوالات را غلط می دانند از آن رو که احوال خود جمع حال است و نیاز به جمع مجدد ندارد. البته بهتر است که از استعمال این کلمه پرهیز شود، ولی باید دانست که در متون کهن پارسی احوال ها به کار رفته است و بر این قیاس می توان احوالات را نیز صحیح دانست.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۱۶. )

بپرس