احناق. [ اِ ] ( ع مص )بخشم آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || کینه ور شدن. ( زوزنی ). سخت کینه گرفتن. || احناق زرع ؛ از غلاف برآمدن و منتشر شدن خازهای خوشه زراعت. || باریک کوهان و میان شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). باریک شدن کوهان شتر. || احناق حمار؛ باریک شدن و لاغر و نزار شدن خر اولاغ از بسیاری گشنی : احنق الحمار. || اِحناق صُلب ؛ چسبیدن پشت بشکم و همچنین است : اِحناق سنام.