احناء

لغت نامه دهخدا

احناء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حِنو و حَنو. اطراف و جوانب : در وقت قاآن ، توراکیناخاتون را با جماعتی از اصحاب حضرت کینه ای در احنای سینه متمکن گشته بود. ( جهانگشای جوینی ). احناءالوادی. || احناءالأمور؛ متشابهات امور. ( منتهی الارب ).

احناء. [ اِ ] ( ع مص ) مهربانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). احناء مراءة بر ولد؛ شفقت و مهربانی زن بفرزند: احنت المراءة علی ولدها؛ مهربانی کرد زن بر فرزندان خود، و شوی نکرد پس از مردن پدر آنان. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - اطراف . ۲ - چیزهای کج و معوج و بی قواره .

پیشنهاد کاربران

بپرس