احمد بن اسحاق اشعری

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] اسم او «احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک احوص اشعری قمی» و کنیه اش «ابوعلی» است. از شخصیت های معتبر و معتمد و موثق شیعه قم و رابط میان مردم قم و حضرات ائمه علیهم السلام و از امام جواد و امام هادی علیهم السلام حدیث نقل نموده و از خاصان امام حسن عسکری علیه السلام بوده و حضرت ولی عصر علیه السلام را ملاقات کرده است. او مردی جلیل القدر و عظیم الشأن بوده که توسط «حسین بن روح» نایب خاص امام عصر علیه السلام جهت رفتن به حج، از حضرت اجازه گرفت و حضرت در اجازه ای که به وی داد از مرگش نیز خبر داد و در بازگشت از حج، در منزل حلوان بدرود حیات گفت.
اشعریان، خاندانی عرب تبار از مردم قم بودند که به تشیع معروف بودند. از میان آنها رجال و دانشمندان شیعی فراوانی برخاسته اند. این خاندان اصلاً از اعراب قحطانی یمن بودند و چون جد اعلای ایشان به نام ادریه، هنگام زادن، سرِ پُر مو داشت به «اشعر» یعنی پُرمو – شهرت یافت و این نام در فرزندان او ماند. نخستین کسی از اشعریان که به آیین اسلام درآمد، مالک بن عامر بود که در مدینه به حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید و در اسلام، پایگاهی بلند یافت. از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایاتی در مدح نیکان آنها آمده است؛ از جمله: «خداوند، اشعریان را از خُرد و کلان بیامرزد.»
شمار محدثان اشعری چندان زیاد بوده که تعداد آنان را بیش از صد تن دانسته اند و بسیاری از ایشان، با حضرات ائمه علیهم السلام در تماس بوده و بی واسطه از آنها حدیث نقل می کرده اند؛ چنان که دوازده تن از فرزندان سعد بن عبدالله اشعری، در شمار راویان حدیث از امام صادق علیه السلام بوده اند.
احمد بن اسحاق می گوید: به محضر امام حسن عسکری علیه السلام مشرف شدم، می خواستم که از ایشان سئوال کنم که جانشین پس از آن امام همام علیه السلام کیست؟ بدون این که سئوال خود را مطرح کنم، حضرت خود فرمودند: ای احمد بن اسحاق! خداوند از زمان خلقت آدم علیه السلام، زمین را از حجت خالی نگذاشته و تا قیامت نیز چنین خواهد بود تا به واسطه او بلا از اهل زمین دور مانده و باران نازل شود و زمین برکات خود را خارج کند.
عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟ آنگاه امام حسن عسکری علیه السلام از جا برخاستند و وارد اطاقی شدند و در حالی که پسر بچه ای را که سه سال بیشتر نداشت در آغوش داشتند، خارج شدند. در حالی که چهره آن طفل چون ماه شب چهارده می درخشید، فرمودند: ای احمد بن اسحاق! اگر نبود کرامتی که در نزد خدا و حجج الهی داشتی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. او همنام و هم کنیه رسول الله صلی الله علیه و آله است و زمین را آنگاه که از ظلم و جور انباشته شده باشد، پر از عدل و داد می کند. ای احمد بن اسحاق! او در این امت مانند حضرت خضر علیه السلام و ذی القرنین می باشد. خداوند او را از دیده ها غایب می کند و هیچ کس غیر از آنها که بر عقیده به امامت ثابتند و برای تعجیل در فرجش دعا می کنند، از مهلکه غیبت او رهایی نمی یابند.
عرض کردم: مولا جان! آیا علامتی هست که قلبم به آن اطمینان پیدا کند؟ در این هنگام آن پسر بچه به زبان عربی فصیح گفت: من بقیه الله در زمین هستم و انتقام گیرنده از دشمنان خدا، پس بعد از این که به عینه مشاهدی کردی، علامتی را جستجو مکن!
آن روز خوشحال و شاد از محضر امام علیه السلام خارج شدم فردا دوباره به حضور امام شرفیاب شدم و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار از آنچه به من ارزانی فرمودید، مسرور شدم. اما آن سنت جاریه ای که فرمودید از خضر علیه السلام و ذی القرنین در ایشان موجود است، چیست؟ فرمودند: غیبت طولانی اوست. عرض کردم: مگر غیبت او باید طولانی شود؟ فرمودند: آری، قسم به خدا آنقدر طولانی که اکثر آنهایی که قائل به وجود او خواهند بود، از عقیده خود باز خواهند گشت و جز آنهایی که خداوند از آنها به ولایت ما پیمان گرفته است و ایمان را در قلبشان تثبیت نموده است و آنها را به روحی از ناحیه خویش تأیید فرموده، کسی در این اعتقاد باقی نمی ماند. ای احمد بن اسحاق! این امری است از امر خدا و سرّی است از اسرار خدا و غیبی است از غیب خدا، آنچه را که به تو دادم بگیر و پنهان دار و از شاکرین باش و فردای قیامت در اعلی علیین در کنار ما باش!
احمد بن اسحاق در یکی از سفرها چون به شهر حلوان رسید، بیمار شد و در آنجا وفات یافت. همراهانش او را در کفنی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام یا حسین بن روح - بنا به اختلاف روایات - برایش ارسال داشته بودند، کفن کرده و در همان جا به خاک سپردند.

پیشنهاد کاربران

بپرس