احماق

لغت نامه دهخدا

احماق. [ اِ ] ( ع مص ) گول یافتن. احمق یافتن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || بچگان احمق زادن. ( منتهی الارب ). احمق زادن. ( تاج المصادر ).

فرهنگ فارسی

گول یافتن احمق یافتن

پیشنهاد کاربران

بپرس