احلی
لغت نامه دهخدا
- امثال :
احلی من العسل .
احلی من میراث العمة الرقوب ؛ و هی الَّتی لایعیش لها ولدٌ.
احلی من نیل المنی . ( مجمع الأمثال میدانی ).
احلی. [ اَ لا ] ( اِخ ) قلعه ای است در یمن. ( مراصد الاطلاع ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) شیرین تر.
قلعه ایست در یمن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید