احلاط. [ اِ ] ( ع مص ) حَلط. || احلاط در یمین ؛ سوگند یاد کردن. اجتهادکردن در سوگند. || ستهیدن. || خشم گرفتن. || بخشم آوردن. || شتابی کردن در کار. || قضیب فحل در ناقه نهادن. ( منتهی الارب ) || فرود آمدن بخانه هلاکت. || مقیم شدن بجای. ( از اقرب الموارد ).